کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعقب
/mosta'qeb/
معنی
۱. موجب؛ سبب.
۲. دنبالهرو؛ پیرو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستعقب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ) [ ع . ] (اِفا.)1 - لغزش جوینده . 2 - عوض گیرنده .
-
مستعقب
لغتنامه دهخدا
مستعقب . [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازاستعقاب . کسی یا چیزی که پیروی شده باشد. (ناظم الاطباء). دنبال شده . بدنبال شده . رجوع به استعقاب شود.
-
مستعقب
لغتنامه دهخدا
مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. (مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. (تجارب السلف ).
-
مستعقب
لغتنامه دهخدا
مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعقاب . عورت و شکوخه خواهنده از کسی . (منتهی الارب ). عورت یالغزش کسی را خواهنده . (اقرب الموارد). || پیروی کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به استعقاب شود.
-
مستعقب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosta'qeb ۱. موجب؛ سبب.۲. دنبالهرو؛ پیرو.