کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعربه
/mosta'rebe/
معنی
= مستعرب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستعربه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ بِ) [ ع . مستعربة ] (اِفا.) عرب غیرخالص .
-
مستعربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستعربَة] [قدیمی] mosta'rebe = مستعرب
-
واژههای مشابه
-
مستعربة
لغتنامه دهخدا
مستعربة. [ م ُ ت َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث مستعرب که نعت فاعلی است از مصدر استعراب . غیر عرب در عرب درآمده و مانا به عرب شونده . و عرب غیرخالص و بیابانی شونده . (منتهی الارب ). غیرعربهایی که در عرب داخل شده اند و عرب خالص نیستند و گویند مستعربه آن...
-
عرب مستعربه
لغتنامه دهخدا
عرب مستعربه . [ ع َ رَ ب ِ م ُ ت َ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بگفته ٔ قلقشندی در صبح الاعشی عرب مستعربه که متعربه هم گویند فرزندان اسماعیل بن ابراهیم اند زیرا زبان اسماعیل عبرانی یا سریانی بود و چون به جرهم وارد شد و با آنها ازدواج کرد او و فرزن...
-
جستوجو در متن
-
عدنانیان
لغتنامه دهخدا
عدنانیان . [ ع َ ] (اِخ ) اعراب مستعربه را گویند. رجوع به عرب مستعربه شود.
-
عاربة
لغتنامه دهخدا
عاربة.[ رِ ب َ ] (ع ص ) عرب خالص را گویند. عرب عاربة، مقابل عرب مستعربه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عرب عدنانی
لغتنامه دهخدا
عرب عدنانی . [ ع َ رَ ب ِ ع َ نی ی ] (اِخ ) عرب مستعربه . و رجوع به عربستان و عرب عاربه و عدنان شود.
-
متعربه
لغتنامه دهخدا
متعربه . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ب َ ] (اِخ ) عرب متعربه ، قحطانیان . مقابل بائده و عرب مستعربه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی ازدسته های سه گانه ٔ عرب (عاربه و متعربه و مستعربه ). و رجوع به قحطان در همین لغت نامه شود.
-
بائدة
لغتنامه دهخدا
بائدة. [ ءِ دَ ] (ع ص ) تأنیث بائد. هلاک شونده . نابود شونده . هالک . رجوع به بائد شود. || عرب بائده ؛ عرب اصلی ، مقابل مستعربة و متعربة. || عرب منقرضه ؛ مانند: عاد. ثمود. طسم . جدیس . عملاق (عمالقه ). عبدضخم . جرهم اولی و مدین .
-
عرب متعربة
لغتنامه دهخدا
عرب متعربة. [ ع َ رَ ب ِ م ُ ت َ ع َرْ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرب دخیل است که خالص نباشد. (از اقرب الموارد). و مردمی که از نواحی وبلاد دیگر (غیر عربی ) به سرزمین عربستان رفته اند یا مردم سرزمینهایی از عرب که عربی الاصل نباشند. مانند عراق ، ...
-
مستعرب
لغتنامه دهخدا
مستعرب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعراب . فحش گوینده و سخن زشت آورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ماده گاو گشن خواهنده . (منتهی الارب ). || داخل شونده بین عرب . (اقرب الموارد). کسی که شبیه به تازیان شود. (ناظم الاطباء). متعرب . و ...
-
مغز
لغتنامه دهخدا
مغز. [ م َ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است با باغهای بسیار از نواحی قومس و مستعربان آن را به جهت داشتن درختان گردوی فراوان ام الجوز نامند و میان آن و بسطام یک منزل است . (از معجم البلدان ). قریه ٔ بزرگی است کثیرالبساتین که در میانه ٔ آن و بسطام یک مرحله را...
-
عرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ عجم] 'arab ۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.۳. (صفت) از نژاد عرب: زن عرب.〈 عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفتهاند؛ عرب منقرضه، مانندِ ...