کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعد شدن
مترادف و متضاد
آمادهشدن، مهیا گشتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستعد شدن
واژگان مترادف و متضاد
آمادهشدن، مهیا گشتن
-
مستعد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
منحدر
-
واژههای مشابه
-
capable fault
گسل مستعد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] گسلی که لغزش ناگهانی در امتداد آن ازنظر مکانیکی امکانپذیر است
-
مستعد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رتب
-
مستعد افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
ازرق
-
جستوجو در متن
-
inclines
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیب، خمیدگی، خم کردن، تمایل داشتن، کج کردن، مستعد شدن، سرازیر کردن، شیب دادن، متمایل کردن، چسبیدن
-
منحدر
دیکشنری عربی به فارسی
تخته سنگ , صخره , خم کردن , کج کردن , متمايل شدن , مستعد شدن , سرازير کردن , شيب دادن , متمايل کردن , شيب , صخره پرتگاه , پرتگاه , سراشيبي تند , شيب دار , زمين سراشيب , سرازيري , سربالا يي , کجي , انحراف , سراشيب کردن , سرازير شدن
-
آماده شدن
لغتنامه دهخدا
آماده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بساختن . بسغدن . سغدن . آسغدن . بسیجیدن . سیجیدن . ساختن . شکردن . آراستن . حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن . استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان ، ساخته و پرداخته شدن .
-
preparing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آماده كردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
prepare
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آماده کردن، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
prepares
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تهیه می کند، ساختن، فراهم نمودن، اماده کردن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، مستعد کردن، پستاکردن، مجهز کردن، تعبیه کردن، تمهید کردن
-
کمان گشادن
لغتنامه دهخدا
کمان گشادن . [ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مستعد حرب شدن . (آنندراج ). آماده ٔ جنگ شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || آماده کردن کمان برای تیراندازی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کمربندگی
لغتنامه دهخدا
کمربندگی . [ ک َ م َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب )مستعد بودن و مهیا شدن برای خدمت . (ناظم الاطباء).