کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستعد
/mosta'ed[d]/
معنی
۱. کسی که آماده برای کاری است؛ آماده.
۲. بااستعداد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زرنگ، باهوش، بااستعداد
۲. آماده، حاضر، مهیا
۳. سازور، سزاوار، قابل، لایق
۴. بارور، حاصلخیز ≠ غیرمستعد، نامستعد
دیکشنری
apt, inclined, liable, prone, ready, ripe, susceptible
-
جستوجوی دقیق
-
مستعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. زرنگ، باهوش، بااستعداد ۲. آماده، حاضر، مهیا ۳. سازور، سزاوار، قابل، لایق ۴. بارور، حاصلخیز ≠ غیرمستعد، نامستعد
-
مستعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عِ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) آماده ، مهیا، دارای قابلیت و استعداد.
-
مستعد
لغتنامه دهخدا
مستعد. [ م ُ ت َ ع ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری . (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آماده . آراسته . مهیا. ساخته . حاضر. رجوع به استعداد شود : چون ... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی...
-
مستعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستعدّ] mosta'ed[d] ۱. کسی که آماده برای کاری است؛ آماده.۲. بااستعداد.
-
مستعد
دیکشنری فارسی به عربی
قدير
-
واژههای مشابه
-
capable fault
گسل مستعد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] گسلی که لغزش ناگهانی در امتداد آن ازنظر مکانیکی امکانپذیر است
-
مستعد شدن
واژگان مترادف و متضاد
آمادهشدن، مهیا گشتن
-
مستعد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رتب
-
مستعد افسردگی
دیکشنری فارسی به عربی
ازرق
-
مستعد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
منحدر
-
واژههای همآوا
-
مصطاد
لغتنامه دهخدا
مصطاد. [ م ُ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) شکارکننده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
predisposing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعد، مستعد کردن، زمینه را مهیا ساختن