کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستظهر با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستظهر با
لغتنامه دهخدا
مستظهر با. [ م ُ ت َ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) احمدبن عبداﷲالمقتدی بن محمدبن القائم ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ذخیرةالدین ، بیست و هشتمین خلیفه ٔ عباسی . وی به سال 470 هَ . ق . متولد شد و در سال 487 هَ . ق . بعد از فوت پدرش به خلافت نشس...
-
مستظهر با
لغتنامه دهخدا
مستظهر با. [ م ُ ت َ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) حاکم قرطبه . رجوع به عبدالرحمن (ابن هشام بن عبدالمطلب ...) شود.
-
واژههای مشابه
-
مستظهر شدن
واژگان مترادف و متضاد
دلگرم شدن، پشتگرم شدن
-
مستظهر کردن
واژگان مترادف و متضاد
پشتگرم کردن، دلگرم کردن
-
جستوجو در متن
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مستظهر باﷲ. احمد. رجوع به مستظهر... شود.
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمد مستظهر. بیست وهشتمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 487 تا 512 هَ . ق . رجوع به مستظهر شود.
-
ارجوان
لغتنامه دهخدا
ارجوان . [ اُ ج ُ ] (اِخ ) نام کنیزکی است از مردم ارمنستان ، ام ّ ولد ابوالعباس پسر قائم باللّه عباسی . آنگاه که ابوالعباس وفات کرد، چون قائم باللّه را پسری دیگر نبود تا وارث تخت و تاج سلاله ٔ عباسیه شود نهایت درجه اندوهناک بود و این کنیزک در این وقت...
-
المستظهر با
لغتنامه دهخدا
المستظهر با. [ اَ م ُ ت َ هَِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) احمدبن المقتدی باﷲمکنی به ابوالعباس بیست وهشتمین خلیفه ٔ عباسی (470 -512 هَ . ق .) وی مدت 25 سال خلافت کرد. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی چ 2 صص 426 - 431 و اعلام المنجد و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2 ...
-
فرخان
لغتنامه دهخدا
فرخان . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی است که به روایتی اردشیر پاپکان دختر او را به زنی گرفته است . هرتسفلد معتقد است که این مزاوجت واقع شده و دلیل او این است که اردشیر میخواسته است با این مزاوجت دولت خود را به دوستی اشکانیان نیز ...
-
مکثر
لغتنامه دهخدا
مکثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مرد مالدار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد مالدار و توانگر. (ناظم الاطباء) : زیرک گفت رمه ای که حافظش من بودم رمه سالاری داشت مکثر، به اجناس و نقود اموال مستظهر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 140). || مقابل مُق...
-
بشارة
لغتنامه دهخدا
بشارة. [ ب َ رَ ] (ع مص )بشارت . مسرور شدن بچیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || شاد شدن . (آنندراج ). شاد شدن و شاد کردن و تازه روی شدن . || خوش طبع شدن . || گلوگیر شدن طعام . || بی طعم شدن . || خوش ناآینده شدن .(مؤید ال...
-
ابن عطیه
لغتنامه دهخدا
ابن عطیه . [ اِن ُ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابوالهیجا مقاتل بن عطیةبن مقاتل البکری الحجازی ، ملقب به شبل الدوله . ادیب و شاعر. او یکی از امیرزادگان عرب بود و برای نِقاری که میان او و برادران افتاد از موطن خویش رحلت کرد و به بغداد و سپس بخراسان و بعد از آن...
-
اصفهبد
لغتنامه دهخدا
اصفهبد. [ اِ ف َب َ / ب ُ ] (اِخ ) پاذوسپان بن افریدون . از امرای طبرستان بود که داعی کبیر بیاری وی بر دشمنان خویش ظفر یافت . خواندمیر آرد: داعی کبیر قاصدی بنزد پاذوسپان فرستاد و از وی مدد طلبید و اسپهبد جمعی از ابطال رجال با اسلحه ٔ فراوان به اردوی ...