کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسترخیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسترخیة
لغتنامه دهخدا
مسترخیة. [ م ُ ت َ خی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مسترخی . رجوع به مسترخی و استرخاء شود.
-
جستوجو در متن
-
نعوف
لغتنامه دهخدا
نعوف . [ ن َ ] (ع ص ) اُذن نعوف ؛ گوش فروهشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناعفة. مسترخیة. (از اقرب الموارد).
-
سجالة
لغتنامه دهخدا
سجالة. [ س َ ل َ ] (ع مص ) فروهشته و فراخ پوست گردیدن خایه . (ناظم الاطباء). || (اِ) اسم سجیل و سجیلة، ج ِ سجل . (متن اللغة). خصیة سجیلة، کسفینة؛ بیّنة السجالة مسترخیة الصفن واسعة. (ذیل اقرب الموارد).
-
ناعفة
لغتنامه دهخدا
ناعفة. [ ع ِ ف َ ] (ع ص ) اذن ناعفة؛ گوش فروهشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مسترخیة. (معجم متن اللغة) . || ناعفةالقنة؛ منقادها. (معجم متن اللغة): اخذ ناعفة القنة؛ براه سهل از سر کوه رفت . (منتهی الارب ). راه سهل و آسان از سر کوه ر...
-
تراب المربعات
لغتنامه دهخدا
تراب المربعات . [ ت ُ بُل ْ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خاک چهارراه است و از تراب الطرق که خاک راههای غیر چهارراه باشد الطف و اعدل است و بسبب مصادمات مختلفه بغایت مجفِّف و منقّی ِ جراحات چرک دار و باعث التیام او،و جهت استحکام اعضای مسترخیه نافع و جز...
-
جیدار
لغتنامه دهخدا
جیدار. [ ج َ ] (ع اِ) گیاهی است که برگ آن مانند برگ بلوط است و دانه ٔ سرخ رنگ دارد که آنرا قرمز نامند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). بلغت فارسی نبات شجری است ، برگش مثل برگ بلوط و با نهایت سبزی مایل بزردی و ثمرش بقدر عفصی مایل بتدویر و در روی او شبنم...
-
جوز ماثل
لغتنامه دهخدا
جوز ماثل . [ ج َ / جُو زِ ث َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاتوره . جوز رب . (منتهی الارب ). ثمرد هتوره . (غیاث اللغات ). و آن شبیه است به جوزالقی و دارای خارهای ریز و ضخیم است و دانه ٔ آن چون دانه ٔ اترج . (از اقرب الموارد). چیزی است که آنراعوام تاتوله...
-
رامک
لغتنامه دهخدا
رامک . [ م َ ] (اِ) مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). ابوریحان بیرونی در صیدنه آرد: او را رام دارو و رام انگیز گویند یعنی دارویی که نشاط انگیزد... و پس از شرح ط...
-
طراثیث
لغتنامه دهخدا
طراثیث . [ طَ ] (ع اِ) بمعنی طرثوث است و آن میوه ای است که به فارسی بل گویند. (برهان ). هیور، بیخ گیاهی است سرد به درجه ٔ دوم و خشک بسوم تقویت اعضا دهد و خون شکم دفع کند. (نزهةالقلوب خطی ). نام میوه ای است . (غیاث اللغات ). طرثوث نیز گویند. بشیرازی ب...