کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسترخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسترخی
/mostarxi/
معنی
۱. سست و نرم.
۲. فروهشته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسترخی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ خا) [ ع . ] 1 - (اِفا.) سست و نرم شونده . 2 - (ص .) سست و نرم ، فروهشته .
-
مسترخی
لغتنامه دهخدا
مسترخی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرخاء. سست و فروهشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کرخ . کرخت . لمس . لس . سست اندام . رجوع به استرخاء شود : چنانکه زفان مسترخی دراز گردد و از دهان بیرون آید یا تشنج کند و یا آماسی اندر وی پدید آید.(ذخیره...
-
مسترخی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostarxi ۱. سست و نرم.۲. فروهشته.
-
جستوجو در متن
-
مسترخیة
لغتنامه دهخدا
مسترخیة. [ م ُ ت َ خی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مسترخی . رجوع به مسترخی و استرخاء شود.
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل َ ] (ص ) مفلوج . به فالج شده . فالج زده . مبتلی به فالج . || مُسترخی .
-
عشجب
لغتنامه دهخدا
عشجب . [ ع َ ج َ ] (ع ص ) مرد فروهشته اندام . (منتهی الارب ). مرد مسترخی و سست . (از اقرب الموارد).
-
آویخته چشم
لغتنامه دهخدا
آویخته چشم . [ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه خلقةً چشمی مسترخی دارد. مُطْرِق .
-
جعب
لغتنامه دهخدا
جعب .[ ج ُ ] (ع اِ) آنچه مسترخی و فروهشته باشد از زیر ناف تا استخوان دبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مجماج
لغتنامه دهخدا
مجماج . [ م َ ] (ع ص ) فروهشته . (منتهی الارب ). مسترخی و فروهشته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
متربخ
لغتنامه دهخدا
متربخ . [ م ُت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) نرم و فروهشته . (آنندراج ). فروهشته و مسترخی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تربخ شود.
-
انخرار
لغتنامه دهخدا
انخرار. [ اِ خ ِ ] (ع مص ) مسترخی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). استرخاء. سست شدن . (از اقرب الموارد).
-
انثطاء
لغتنامه دهخدا
انثطاء. [ اِ ث ِ ] (ع مص )سست و فروهشته گشتن و مسترخی شدن . (ناظم الاطباء).
-
ثلمطة
لغتنامه دهخدا
ثلمطة. [ ث َ م َ طَ ] (ع مص ) مسترخی و فروهشته گردیدن . استرخاء. ثَملطة.
-
ثمطلة
لغتنامه دهخدا
ثمطلة. [ ث َ طَ ل َ ] (ع مص ) مسترخی و فروهشته گردیدن . استرخاء. || ثلمطة.