کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستدیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستدیم
/mostadim/
معنی
دائمی؛ پایدار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستدیم
لغتنامه دهخدا
مستدیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده . (آنندراج ). همیشه . (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استدامة شود : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یم...
-
مستدیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadim دائمی؛ پایدار.
-
جستوجو در متن
-
نمو یافتن
لغتنامه دهخدا
نمو یافتن . [ ن ُ م ُوو / م ُوْ ت َ ] (مص مرکب ) رشد کردن . بالیدن . برآمدن . بالا آمدن . پرورش یافتن : این بزرگ در حجر تربیت پدر نشو و نمو یافته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 255). بر آن اعتقاد نشو و نمو یافته و عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (...
-
عقائد
لغتنامه دهخدا
عقائد. [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عَقاید. ج ِ عَقیدة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود. || چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عقیده ها و چیزهایی که شخص یقین بر آنها کندو آنها را در دل خود گیرد. (ناظم الاطباء). ...
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَ ] (اِخ ) (مستدیم ) (سفر پیدایش 10:10) اور . اوروک . اِرخ . شهری در کلدیه که نمرود آنرا بر دجله بنا کرد و یونانیان و رومانیان آن را ((ارکوی )) میگفتند و بعید نیست که همان ((ورقه )) یا ((ارقه )) حالیه باشد که بجنوب شرقی بابل واقع است و را...
-
مستقیم
لغتنامه دهخدا
مستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چرخ ...
-
ابیوردی
لغتنامه دهخدا
ابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویة...