کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستدیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستدیری
لغتنامه دهخدا
مستدیری . [ م ُ ت َ ] (حامص ) مستدیر بودن . مدور بودن . گرد بودن . رجوع به مستدیر و استدارة شود : آسمان شکل سده رفیع او را دعا گفت . شکل کری و مستدیری یافت . (سندبادنامه ص 12).
-
جستوجو در متن
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک ُ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کره . کروی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) : شکل کری و مستدیری یافت . (سندبادنامه ص 12).- اصطرلاب کری ؛ نوعی اصطرلاب که بر روی آن کره ٔ مشبکی کرده اند و آن نیم کره بمنزله ٔ عنکبوت اصطرلاب مسطح باشد. (یادداشت...
-
جزیعة
لغتنامه دهخدا
جزیعة. [ ج ُ زَ ع َ ] (ع اِ مصغر)همان جَزیعَة بمعنی رمه ٔ گوسپند است . (منتهی الارب ).مصغراً، رمه ٔ گوسپند. (آنندراج ). رجوع به جَزیعَة شود. مصغر جِزْعَة بمعنی دسته ای از گوسپندان . (از اقرب الموارد از لسان ). || پاره ای از شب ، ساعات گذشته یا آینده ...
-
نجف
لغتنامه دهخدا
نجف . [ ن َ ج َ ] (ع اِ) جای بلند دراز نرم که آب بر آن نرود، و آن در میانه ٔ وادی می باشد و گاهی در میانه ٔ زمین ، یا آن زمین مستدیر بلنداطراف است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آن زمین مستدیری است که بر اطرافش مشرف باشد.(از اقرب الموارد). جای بلند ...
-
استیلاریا
لغتنامه دهخدا
استیلاریا. [ اِ ] (اِخ ) خلیج مستدیری است در ولایت سالونیک بشمال جزیره ٔ آینوروز از جانب جنوب مشرقی به دماغه ای که از قاعده ٔ همین شبه جزیره بسوی شمال شرقی امتداد پیدا کرده منتهی میشود و از جانب مشرق و شمال باسواحل قضای کندیره محدود و مسدود است و فقط...
-
خاماسوقی
لغتنامه دهخدا
خاماسوقی . (معرب ، اِ) نام گیاهی است . در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : «خاما»بیونانی بمعنی «زمین » و «سوقی » بمعنی «انجیر» است وآن نباتی است بی ساق و بی گل و شاخهای او پرشیر و بقدر چهار انگشت و منبسط بر روی زمین بهیأت استداره و برگش شبیه به برگ عدس ...
-
ترس
لغتنامه دهخدا
ترس . [ ت ُ ] (ع اِ) سپر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صفحه ٔ فولاد مستدیری که برای نگاهداری از آسیب شمشیر و جز آن بردارند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، اَتْراس ، تُراس ، تِرَسة، تُروس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)...
-
کم ء
لغتنامه دهخدا
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). سماروغ . ج ، اکمؤ، کماءة با تاء بر غیر قیاس .(آنندراج ). رستنئی است که بدان شحم الارض نیز گویند و عرب آن را...
-
درهم
لغتنامه دهخدا
درهم . [ دِ هََ / هَِ ] (معرب ، اِ) دِرهام . دِرَم . مقیاسی برای پول . معرب از یونانی ، و آن پنجاه دانق است و امروزه بر مطلق پول اطلاق شود. (ازاقرب الموارد). فارسی معرب است . (از تاج العروس ). ده یک دینار بوده است . (از احیاء العلوم ج 4 ص 153). نام س...
-
پرده
لغتنامه دهخدا
پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منتهی الارب...