کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستدرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستدرک
/mostadrak/
معنی
۱. تدارکشده؛ تلافیشده.
۲. رفع توهم شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستدرک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ ع . ] (اِمف .) تدارک شده ، تلافی شده .
-
مستدرک
لغتنامه دهخدا
مستدرک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص )نعت فاعلی از مصدر استدراک . رجوع به استدراک شود.
-
مستدرک
لغتنامه دهخدا
مستدرک .[ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر استدراک . اراده ٔ تدارک مافات شده به چیزی . جبران شده . تدارک شده . || غلط گرفته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || رفعتوهم شده . || ذیلی بر کتاب یا رساله یا مقاله که در آن برخی نکات شرح شود. || در فن...
-
مستدرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadrak ۱. تدارکشده؛ تلافیشده.۲. رفع توهم شده.
-
جستوجو در متن
-
مستدرکة
لغتنامه دهخدا
مستدرکة. [ م ُ ت َ رَ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مستدرَک . رجوع به مستدرک و استدراک شود.
-
مستدرکة
لغتنامه دهخدا
مستدرکة. [ م ُ ت َ رِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مستدرِک . رجوع به مستدرک و استدراک شود.
-
مستدرکات
لغتنامه دهخدا
مستدرکات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستدرکة. رجوع به مستدرکة و مستدرک و استدراک شود.
-
بالمستفاد
لغتنامه دهخدا
بالمستفاد. [ بِل ْ م ُ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مستفاد) آنچه که مستدرک شود. آنچه مفهوم شود. و رجوع به مستفاد شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن اسماعیل بوشنجی شافعی . او راست : مستدرک فی فروع الشافعیة. وفات وی بسال 536 هَ . ق . است . (کشف الظنون ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عُفَیر ملقب به ابوذر انصاری هروی از فقهاء مالکی بود. او را تألیفات زیاد است از جمله : تفسیر قرآن و مستدرک بر صحیحین . السنة و الصفات . معجمان . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به ابوذر هروی شود.
-
بصحرا برون رفتن
لغتنامه دهخدا
بصحرا برون رفتن . [ ب ِ ص َ ب ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) محاوره ٔ مقرری است که لفظ برون مستدرک باشد. (آنندراج ) : ما را برنگ غنچه دل از گلستان گرفت چون لاله سینه چاک بصحرا برون رویم .سعدی (از آنندراج ).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن تیم . صحابی است . ذهبی او را به عنوان مستدرک برای کتب سابقین بر خود یاد کرده لیکن استدراک او بیجا است و این مرد همان حبیب بن زیدبن تیم است . (الاصابة ج 2 ص 74 و 75).
-
غاثر
لغتنامه دهخدا
غاثر. [ ث ِ ](ع ص ) در تاج العروس ذیل غثرة آرد: سفلة الناس و رعاعهم ... و قیل الغثرة جمع غاثر مثل کافر و کفرة... وقال القتیبی لم اسمع غاثراً و انما یقال رجل اغثر اذا کان جاهلا. و در مستدرک نیز آرد: و لم یسمع غاثر.
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد شفیعاصفهانی ، از فقهای شیعه و از مردم اصفهان بود. وی را تألیفاتی است و از آن جمله است : 1- تفضیل الائمة علی الملائکة. 2- الحواشی علی خاتمة مستدرک الوسائل . یحیی به سال 1325 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).