کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستخدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستخدم
/mostaxdem/
معنی
۱. خدمتگزار.
۲. کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت میخواهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور
۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر ≠ رئیس، کارفرما
دیکشنری
domestic, employe, employee, factotum, orderly, help, houseman, matron, menial, porter, retainer, superintendent
-
جستوجوی دقیق
-
مستخدم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر ≠ رئیس، کارفرما
-
مستخدم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) خدمت کننده ، مجازاً: کارمند.
-
مستخدم
لغتنامه دهخدا
مستخدم . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ) کسی که از او خدمت خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی که دیگری او را به خدمت گرفته باشد. (اقرب الموارد). اجیر و آنکه مزد و اجرت می گیرد برای کار کردن و خدمت نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به استخدام شود. || خدمتگزار. (لغا...
-
مستخدم
لغتنامه دهخدا
مستخدم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) خدمت خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). به خادمی گیرنده و کسی را به خدمت وادارکننده . (اقرب الموارد). رجوع به استخدام شود.
-
مستخدم
دیکشنری عربی به فارسی
مستخدم , کارگر , مستخدم زن , کارمند
-
مستخدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستخدَم] mostaxdem ۱. خدمتگزار.۲. کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت میخواهند.
-
مستخدم
دیکشنری فارسی به عربی
رجل , زي , مستخدم
-
واژههای مشابه
-
لباس مستخدم
دیکشنری فارسی به عربی
زي
-
مستخدم زن
دیکشنری فارسی به عربی
مستخدم
-
مستخدم یا خادمه
دیکشنری فارسی به عربی
محلي
-
جستوجو در متن
-
employee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارمند، کارگر، مستخدم، مستخدم زن، عضو
-
civil servant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارمند دولت، مستخدم کشوری، مستخدم دولتی
-
standpatter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستخدم