کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستحفظین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستحفظین
لغتنامه دهخدا
مستحفظین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحفظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستحفظ شود.
-
جستوجو در متن
-
تواره
لغتنامه دهخدا
تواره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) نشیمن و خانه و دیواری را گویند که از نی و علف سازند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). خانه ای که از نی و علف سازند و در آن مستحفظین باغ انگور پناهنده شوند. (ناظم الاطباء) : ببا...
-
کوتک
لغتنامه دهخدا
کوتک . [ ت َ ] (ترکی ، اِ) کُتَک . چوبدستی . عصا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : بعضی را به چوب و کوتک تأدیب نموده و پاشا را از آن جهل و بدمستی ملامت کرده . (عالم آرا ص 776 از فرهنگ فارسی معین ). || دسته ٔ هاون . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی مع...
-
بادلیج
لغتنامه دهخدا
بادلیج . (اِ) نوعی از توپ که آلت جنگ است . ظاهراً بادلیج معرب بادلِش است و بادلش در ترکی توپ را گویند چنانکه در لغات ترکی مسطور است . (از غیاث ). نوعی از توپ . ملاطغرا گوید : ببادلیج سحر چرخ چون گلوله گذاردشود خزینه ٔ باروت بی درنگ ستاره .و در فرهنگ ...
-
باگایا
لغتنامه دهخدا
باگایا. (اِخ ) نام سرداری در زمان داریوش اول (بزرگ ). اری تس نامی از جانب کوروش والی سارد بود، داریوش پارسیها را طلبیده تصمیم کرد اری تس را از جهت قتل میتروباتس سردار دیگر ایرانی از میان بردارد، سی نفر از پارسیها حاضر شدند که این خدمت را انجام دهند، ...
-
جرگلباد
لغتنامه دهخدا
جرگلباد. [ ] (اِخ ) جرّ در لغت فارسی جایی بریده و دریده و کنده را گویند. در زمان صفویه طایفه ٔ تراکمه از سمت گرگان و استرآباد به حوالی اشرف آمده سرقت مینمودند. شاه عباس فرمان داد از حد کوه الی لب دریا خندقی عمیق طولاً چهار فرسخ و عمقاً ده ذرع کندند و...
-
اری تس
لغتنامه دهخدا
اری تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی سارد از جانب کوروش . هردوت گوید (کتاب سوم ، بند 120 - 128): ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره ٔ سامُس را هلاک و این جزیره را جزو پارس کند. می گوئیم ((...
-
جانی کاشانی
لغتنامه دهخدا
جانی کاشانی . [ ی ِ ] (اِخ ) حاجی میرزا جانی کاشانی در 1268 هَ .ق . بقتل رسیده است . او مؤلف کتاب معروف «نقطةالکاف » در شرح احوال سید علیمحمد و اصحاب و اتباع او و حوادث آن دوره ٔ پرآشوب در تاریخ فرقه ٔ بابیه میباشد. وی از تجار کاشان واز قدمای گروندگ...
-
دیوکس
لغتنامه دهخدا
دیوکس . [ ی ُ ک ِ] (اِخ ) دیااکو. دیوکو. مؤسس سلسله ٔ ماد (708-655 ق .م .) بر حسب نوشته های هرودت دیوکس پسر فرااورتیس ، دهقانی بود که مانند سایر مادی ها در دیه میزیست و هر دیهی زندگانی جداگانه داشت . این شخص بسبب کفایت و عدالتخواهی طرف رجوع عامه شد ...
-
پوزانیاس
لغتنامه دهخدا
پوزانیاس . [ پ ُ ] (اِخ ) مردی مقدونی الاصل از محل اُریس تیس از قراولان پادشاهی فیلیپ پادشاه مقدونیه . وی بعلت صباحت منظر مورد توجه پادشاه بود. اما بزودی دریافت که پوزانیاس نام دیگری نیز محبوب شاه است و از این جهت روزی بدو گفت : «ای که مردی و هم زن و...
-
چشمه بریجرد
لغتنامه دهخدا
چشمه بریجرد. [ چ َ م َ ب ِ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعضی این چشمه را چشمه بزنجرد هم گفته اند و بهرحال در حوالی گنجه واقع است . و از وقایع این محل قتل سلطان حمزه میرزا ولیعهد شاه محمد صفوی است که بعضی مورخین تاریخ شب بیست ودوم ماه ذیحجه...
-
تارس
لغتنامه دهخدا
تارس . (اِخ ) طَرَسوس . یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر که امروز «تارسوس » یا «ترسوس » نامیده میشود و آن در اناطولی (ایالت ادنه ) واقع است . این شهر باستانی مرکز یا کرسی «کیلیکیه » بود و پس از تسلط سلوکیان این ناحیه راانطاکیه نامیدند. احتمال میدهند ...
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ارمنی گنج ، آرامی گینزا، گززا، عربی کنز. (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند.(برهان ). دفینه ای که پادشاهان نهند. (اوبهی ). رِکاز. دَفینَه . کَنز. مَفتَح . (منتهی الارب ) : در گنجهای کهن ...
-
باب الابواب
لغتنامه دهخدا
باب الابواب . [ بُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) جغرافیون عرب این نام را بشهر دربند واقع در دامنه های جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر اطلاق نمایند و آنرا «الباب » نیز گویند. رجوع به دربند شود. (قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع بلغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شو...