کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستحدث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستحدث
/mostahdas/
معنی
تازهبهوجودآمده؛ نو؛ جدید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستحدث
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دَ) [ ع . ] (اِمف .) نو پیدا شده ، تازه به وجود آمده ، اختراع شده .
-
مستحدث
لغتنامه دهخدا
مستحدث . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استحداث . چیز نو پیدا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نوآورده و نویافته . (ناظم الاطباء). خبر و امثال آن که آن را نو و جدید یابند. (اقرب الموارد). || آغاز شده و ابداع گشته . (اقرب الموارد). رجوع به استحداث ...
-
مستحدث
لغتنامه دهخدا
مستحدث . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحداث . چیز نو پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو پیدا کننده . (ناظم الاطباء). نو و جدید یابنده ٔ خبر و امثال آن . || آغازکننده . ابداع کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استحداث شود.
-
مستحدث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostahdas تازهبهوجودآمده؛ نو؛ جدید.
-
جستوجو در متن
-
مستحدثة
لغتنامه دهخدا
مستحدثة. [ م ُ ت َ دَ ث َ ] (ع ص ) مؤنث مستحدث . نوآورده . نوآمده : این رسم از جمله رسمهای مستحدثه است . (تاریخ قم ص 166). رجوع به مستحدث و استحداث شود.
-
مستحدثات
لغتنامه دهخدا
مستحدثات . [م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحدث و مستحدثه . بناهای نو برآورده : مبلغ خراج عمارات و مستحدثات او در حوالی و حدود شهر از ابنیه ٔ عالیه و امکنه ٔ رفیعه ... زیادت از پانصدهزار دینار باشد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 97). رجوع به مستحدث و مس...
-
نوپرداز
لغتنامه دهخدا
نوپرداز. [ ن َ / نُو پ َ ] (نف مرکب ) نوپردازنده . آنکه چیزی نو آرد. || شاعری که به سبک نو شعر گوید. (فرهنگ فارسی معین ). از ترکیبات مستحدث است .
-
ذوالاکمام
لغتنامه دهخدا
ذوالاکمام . [ ذُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند کانازها. دارای کاردها. صاحب طلعها. || گُل ِ یَخ . (و به این معنی مستحدث است ).
-
طارف
لغتنامه دهخدا
طارف . [ رِ ] (ع ص ) مال نو. مال تازه . مال بهتر. خلاف تالد. (آنندراج )(غیاث الغات ) (مهذب الاسماء). مال مستحدث . مال نو یافته را گویند. (برهان ) .
-
قلیب
لغتنامه دهخدا
قلیب . [ ق َ ] (ع اِ) چاه یا چاه سرگرد ناگرفته یا چاه کهنه . مذکر و مؤنث آورده میشود.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : سرهاشان ببریدند و در قلیب بدر انداختند. (ابوالفتوح رازی ). || (اصطلاح عروضی ) نام یکی از بحور مستحدث .
-
اعطائیه
لغتنامه دهخدا
اعطائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) مؤنث اعطائی . || آنچه بخشیده باشند. دهش . بخشش . این کلمه مستحدث و درادارات معمول و غیرفصیح است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حمید
لغتنامه دهخدا
حمید. [ ح َ ] (ع ص ) ستوده . (مهذب الاسماء) (دهار). ستوده و محمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد). || (اِ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان .
-
مولد
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - تولید شده ، زاییده . 2 - پدید آورده . 3 - شخص عجمی که در عرب پرورش یافته . 4 - کلام ساخته و بر بافته . 5 - لغت عجمی که عرب در کلام استعمال کند. 6 - لغتی که قدمت استعمال ندارد، مستحدث . ج . (برای کسان ) مولدین .
-
بابا الجدال
لغتنامه دهخدا
بابا الجدال . [ اَل ْ ج َدْ دا ] (ع اِ مرکب ) در عربی مستحدث بمعنی ضد پاپ . (دزی ج 1 ص 47). و هر پاپ که طبق مقررات دین انتخاب نشده باشد. (دزی ج 1 ص 176). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 251،البابا اوربان السادس و الباباکلیمان السابع شود.