کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستبد
/mostabed[d]/
معنی
کسی که که کاری را به رٲی خود و بدون مشورت دیگران انجام بدهد؛ خودرٲی؛ خودسر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلقالعنان، استبدادطلب، یکدنده، ≠ دموکرات، دموکراتمنش، مردمگرا
برابر فارسی
خودکامه
دیکشنری
absolute, authoritarian, arbitrary, autocratic, despotic, dictatorial, stern, strongman, tyrannical, tyrannous, tyrant
-
جستوجوی دقیق
-
مستبد
واژگان مترادف و متضاد
استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلقالعنان، استبدادطلب، یکدنده، ≠ دموکرات، دموکراتمنش، مردمگرا
-
dictator
مستبد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که با استبداد حکومت میکند
-
مستبد
فرهنگ واژههای سره
خودکامه
-
مستبد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بِ دّ) [ ع . ] (اِفا.) خودسر، خودرأی .
-
مستبد
لغتنامه دهخدا
مستبد. [ م ُ ت َ ب ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبداد. رجوع به استبداد شود. به خودی خود به کاری ایستاده ومتفردشده . (منتهی الارب ). تنها به کاری استاده شونده .(غیاث ) (آنندراج ). || کسی که هرگاه چیزی را شروع کند تا پایان دادن آن ، دست بردار نباشد...
-
مستبد
دیکشنری عربی به فارسی
طرفدار تمرکز قدرت در دست يکنفر يا يک هيلت , طرفدار استبداد , حاکم مطلق , سلطان مستبد , سلطان مطلق , يکه تاز , وابسته بحکومت يکه تازي , داراي حکومت مطلقه وديکتاتوري , ستمگر , حاکم ستمگر يا مستبد , سلطان ظالم
-
مستبد
دیکشنری عربی به فارسی
ستم پيشه , خورد کننده , ناراحت کننده , غم افزا
-
مستبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستبدّ] mostabed[d] کسی که که کاری را به رٲی خود و بدون مشورت دیگران انجام بدهد؛ خودرٲی؛ خودسر.
-
مستبد
دیکشنری فارسی به عربی
عنيد
-
واژههای مشابه
-
سلطان مستبد
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
رژیم مستبد
دیکشنری فارسی به عربی
الحکم الجائر
-
حاکم ستمگر یا مستبد
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
جستوجو در متن
-
despot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستبد، حاکم مطلق، ستمگر، سلطان مستبد، ظالم