کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستأصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستأصل
لغتنامه دهخدا
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیصال . از بیخ برکنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). از بیخ کنده . ریشه کن شده : به بوسعید تهمت کردند حدیث بردن عبدالجبار به زیر زمین و خانه و ضیاع و اسبابش همه بگرفتند و هر کسی را که بدو اتصا...
-
مستأصل
لغتنامه دهخدا
مستأصل . [ م ُ ت َءْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیصال . از بیخ برکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئصال و استیصال شود.
-
واژههای مشابه
-
مستاصل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیچاره، بینوا، ناتوان، درمانده، وامانده ۲. مجبور ۳. زله، لابد ۴. بدبخت، پریشانحال، شوربخت
-
مستأصل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ صَ) [ ع . ] (اِمف .) از بیخ برکنده شده ، بیچاره ، گرفتار.
-
مستاصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosta'sal ۱. [مجاز] بینوا؛ بیچاره.۲. ازبیخبرکنده؛ ریشهکنشده.
-
مستأصل
واژهنامه آزاد
ریشه : اصل به معنی از بیخ کنده شده
-
مستاصل
واژهنامه آزاد
ناچار،وامانده
-
مستاصل
واژهنامه آزاد
درمانده، ناچار، وامانده
-
مستاصل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمانده شدن، ناتوان گشتن، بیچاره کردن ۲. بدبخت شدن، پریشان گشتن ۳. نابود شدن
-
مستاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمانده کردن، ناتوان کردن، به استیصال کشاندن، عاجز کردن، بیچاره کردن ۲. نابود کردن، ریشهکن کردن
-
جستوجو در متن
-
درمانده،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
مستاصل
-
سائل به کف
لهجه و گویش تهرانی
فقیر مستاصل
-
دِقِ دلی کردن
لهجه و گویش تهرانی
مستأصل شدن، انتقام گرفتن