کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستانه
/mastāne/
معنی
۱. با خوشحالی، مانند مستان.
۲. مستکننده.
۳. (قید) [مجاز] با حالت مستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مستوار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه
دیکشنری
drunken
-
جستوجوی دقیق
-
مستانه
واژگان مترادف و متضاد
مستوار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه
-
مستانه
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) (ص . ق .) مانند مستان ، همچون م ست .
-
مستانه
لغتنامه دهخدا
مستانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چیزی که حرکات و سکنات آن بطور مستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه ٔ مستانه و جلوه ٔ مستانه . (آنندراج ). منسوب به مست . به صفت مست . چون مستان در حال مستی . با حالت مستی . به مستی : نگردد به ...
-
مستانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mastāne ۱. با خوشحالی، مانند مستان.۲. مستکننده.۳. (قید) [مجاز] با حالت مستی.
-
واژههای مشابه
-
گریه ٔ مستانه
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ مستانه . [گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه ای که در حالت مستی شراب روی دهد : ما به ذوق گریه ٔ مستی درین بزم آمدیم می بده ساقی بقدر آنکه چشمی تر شود. رضی دانش (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
tenanted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستانه، اجاره کردن، متصرف بودن
-
bacchic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باکسی، اواز مستی، مستانه و پرهیاهو
-
مست بازار
لغتنامه دهخدا
مست بازار. [ م َ ] (اِ مرکب ) محفلی که کار همه ٔ حاضرین به مستی کشیده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازار مستان . آنجا که همه ٔ حاضران کار مستانه کنند.
-
نعره کردن
لغتنامه دهخدا
نعره کردن . [ ن َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعره زدن : مست ناز من به سوی صومعه بگذشت دوش دید صوفی جلوه ٔ قد نعره ٔ مستانه کرد.نصیرای بدخشانی (آنندراج ).
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبه ٔ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است :بهار امروز با سامان صد میخانه می آیدبدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
شلنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ لَ) (اِ.) 1 - گام بلند. 2 - نوعی جست و خیز با گام های بلند به هنگام راه رفتن . ؛ ~تخته انداختن الف - با حرکات بی قاعده و مستانه بالا و پایین جستن ، رقص شتری کردن . ب - ول گشتن و همه جا رفتن .
-
پیمانه کشیدن
لغتنامه دهخدا
پیمانه کشیدن . [ پ َ / پ ِ ن َ /ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن : در عشق دل پیاله چو مستانه میکشددر آتش است لاله و پیمانه میکشد.سلیم .
-
کاظم
لغتنامه دهخدا
کاظم . [ ظِ ] (اِخ ) تخلص یکی از شعرای ایران است که از اهالی قم و پسر آقا صادقخان صدقی و شاگرد حکیم سعید خان بود. از اوست :یک ناله ٔ مستانه ز جائی نشنیدیم ویران شود آن شهر که میخانه ندارد.(از قاموس الاعلام ترکی ).