کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستانس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مستانس
/mosta'nes/
معنی
انسگیرنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انسگیرنده، خوگر، مانوسشونده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستانس
واژگان مترادف و متضاد
انسگیرنده، خوگر، مانوسشونده
-
مستانس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosta'nes انسگیرنده.
-
واژههای مشابه
-
مستأنس
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) انس گیرنده .
-
مستأنس
لغتنامه دهخدا
مستأنس . [ م ُ ت َءْ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناس . || آرام یابنده که توحش او برود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مأنوس . الفت گیرنده و خوگر. (غیاث ) (آنندراج ). خوگیر : چون خلاص یافت بدان حالت مستأنس گردد و نفرت او از آن صورت نقصان پذی...
-
مستانس شدن
واژگان مترادف و متضاد
انسگرفتن، خو گرفتن، مانوس شدن
-
واژههای همآوا
-
مستأنس
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) انس گیرنده .
-
جستوجو در متن
-
مستأنسین
لغتنامه دهخدا
مستأنسین . [ م ُ ت َءْ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستأنس (در حالت نصبی و جری ). انس گیرندگان . مأنوسان . الفت گیرندگان :... ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث ... (قرآن 53/33). و رجوع به مستأنس شود.
-
ضباع
لغتنامه دهخدا
ضباع . [ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ ضَبُع و ضَبْع. (منتهی الارب ) : ضباع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). در مأوای سباع و منزل ضباع در خواب غفلت رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159). ضباع با ثعالب مستأنس شده . (جهانگشای جوینی )...
-
اهلی
لغتنامه دهخدا
اهلی . [ اَ ] (ص نسبی ) نسبت است به اهل . رام شده . رام . مأنوس . مستأنس . آموخته . مقابل وحشی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هر دابه که بخانه و آدمیان الفت گیرد. مقابل وحشی . (از ناظم الاطباء). || هر درختی که در بستانها و خانه ها نشانند. (از ناظم ال...
-
مستوحش
لغتنامه دهخدا
مستوحش . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) وحشت جوینده . (غیاث ) (آنندراج ). وحشت یابنده . خلاف مستأنس . (از اقرب الموارد). اندوهگین . (آنندراج ).آزرده . (زمخشری ) : گفت دانم که مستوحش آورده ای پیغام ایشان بشنو و بیا با من بگوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 677). گف...
-
مقتبس
لغتنامه دهخدا
مقتبس . [ م ُ ت َ ب ِ] (ع ص ) آتش گیرنده و روشنی گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه دریافت می کند آتش را از دیگری . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنکه آتش گیرد از آتشی دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقتبسان بادیه ٔ هوی را ...
-
آشنا
لغتنامه دهخدا
آشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ) آشنای . معروف . مأنوس . مألوف . گستاخ . نزدیک . اُلفت گرفته . مستأنس بتعارف . پیوسته . بسته . شناسا. شناسنده . مقابل بیگانه ، ناآشنا، غریب : تا دل من در هوای نیکوان شد آشنادر سرشک دیده گردانم چو مرد آشنا. رودکی .غریبی گرچه...