کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسبوق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسبوق کردن
مترادف و متضاد
آگاه کردن، باخبر کردن، مطلع ساختن، اطلاع دادن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسبوق کردن
واژگان مترادف و متضاد
آگاه کردن، باخبر کردن، مطلع ساختن، اطلاع دادن
-
مسبوق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احط علما
-
واژههای مشابه
-
مسبوق شدن
واژگان مترادف و متضاد
آگاهشدن، باخبر شدن، اطلاع یافتن، مطلع گشتن
-
جستوجو در متن
-
احط علما
دیکشنری عربی به فارسی
اشنا کردن , اگاه کردن , مسبوق کردن , مطلع کردن
-
acquaints
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشنا می شود، اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن
-
acquaint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشنایی، اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن
-
acquainting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشنایی، اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (...
-
تکوین
لغتنامه دهخدا
تکوین . [ ت َ ] (ع مص ) هست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). احداث . (اقرب الموار...
-
ابداع
لغتنامه دهخدا
ابداع . [اِ ] (ع مص ) چیز نو آوردن . نو آوردن . نو نهادن . نو پدید آوردن . ایجاد. اختراع . خلقت . خلق . آفریدن . آفرینش . نوباوه پیدا کردن . نو بیرون آوردن نه بر مثالی . ابتداع . پیدا کردن چیزی که مسبوق بمادت و مدت نبود، مقابل تکوین که مسبوق بمادت و ...
-
قول
لغتنامه دهخدا
قول . [ ق َ ] (ع مص ) گفتن . || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): قال القوم بفلان ؛ کشتند فلان را. (منتهی الارب ). || غالب شدن . و از این معنی است : سبحان من تعطف بالعزو قال به ؛ ای غلب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سقوط کردن و افتادن...
-
انشاء
لغتنامه دهخدا
انشاء. [ اِ ] (ع مص ) بیرون آمدن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). ایجاد چیزی که مسبوق به ...
-
صنع
لغتنامه دهخدا
صنع. [ ص ُ ] (ع اِ) کار. || کردار. (منتهی الارب ). || مصنوع . ساخته : ویران دگر ز بهر چه خواهد کردباز این بزرگ صنع مهیا را. ناصرخسرو.شده حیران همه در صنع صانعهمه سرگشتگان شوق مبدع . ناصرخسرو.صانعی باید قدیم و قایم و قاهر بدان تا پدید آید ز صنع وی بتا...