کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسبوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسبوط
لغتنامه دهخدا
مسبوط. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سبط. گرفتار تب . (ناظم الاطباء). تب دار. تب زده . رجوع به سبط شود.
-
واژههای همآوا
-
مثبوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) پابرجا.
-
مسبوت
لغتنامه دهخدا
مسبوت . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سبت .رجوع به سبت شود. || مرده . (منتهی الارب ).میت . (اقرب الموارد). || بیهوش . (منتهی الارب ). مَغشی ّ علیه . (اقرب الموارد). || بیمار که ستان خفته باشد و چشم فراز کرده . (منتهی الارب ). || محلوق و تراشیده ....
-
جستوجو در متن
-
مسبوطة
لغتنامه دهخدا
مسبوطة. [ م َ طَ ] (ع ص ) مؤنث مسبوط که نعت مفعولی از مصدر سبط است . رجوع به سبط و مسبوط شود. || نعجة مسبوطة؛ میش موی تراشیده . (اقرب الموارد).