کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسبع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسبع
/mosba'/
معنی
مسمطی که هر بند آن هفت مصراع دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسبع
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کودکی که هفت ماهه به دنیا آمده . 2 - بچه ای که مادرش مرده و دیگری به او شیر داده .
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م َ ب َ ] (ع اِ) محل سبع و جانوران درنده . ج ، مَسابع. (ناظم الاطباء) : آنکه سنت با جماعت ترک کرددر چنین مسبع ز خون خویش خورد. مولوی .و رجوع به مسبعة شود.
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م َ ب َ ] (ع ق ) هفت هفت . هفتاهفتا: جاء القوم سباع و مسبع؛ هفتا هفتا آمدند. (ناظم الاطباء).
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر اسباع . بر سر خود گذاشته . پسرخوانده . فرزند بحرام . || آنکه مادرش مرده پس شیر غیر مادر خود خورده باشد. || آنکه هفت پشت یا چهار پشت در عبودیت باشد. || آنکه از صحبت ددان دوری گرفته باشد. || آن که بر هفت ماه ...
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسباع . رجوع به اسباع شود.
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر تسبیع. رجوع به تسبیع شود. || هفت بخش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). به هفت بخش کرده . هفت شده . || چیزی که هفت پهلو داشته باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نزد مهندسان سطحی را نامند که هفت ضلع متساوی آن ...
-
مسبع
لغتنامه دهخدا
مسبع. [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تسبیع. رجوع به تسبیع شود.
-
مسبع
دیکشنری عربی به فارسی
هفت گوش , هفت گوشه , هفت ضلعي , هفت پهلويي , هفت ماهه
-
مسبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) mosba' مسمطی که هر بند آن هفت مصراع دارد.
-
واژههای همآوا
-
مصب ء
لغتنامه دهخدا
مصب ء. [ م ُ ب ِءْ ] (ع ص ) مصبی . زن بسیارفرزند. (از م-هذب الاسماء). زنی صاحب کودک . (شرح قاموس ). زن بچه دار. زن بچه ناک . (منتهی الارب ). مصبیة. و رجوع به مصبی و مصبیة شود.
-
مصبع
لغتنامه دهخدا
مصبع. [ م َ ب َ ] (ع اِمص ) تکبر. (منتهی الارب ). مصبعة. تکبر و خودبینی . (ناظم الاطباء). صبع. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هفت گوش
دیکشنری فارسی به عربی
مسبع
-
هفت گوشه
دیکشنری فارسی به عربی
مسبع