کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسبت
معنی
(مُ سَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) دوای خواب آور.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) دوای خواب آور.
-
مسبت
لغتنامه دهخدا
مسبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبات . رجوع به اسبات شود. || در روز شنبه درآینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به شنبه درآمده . شنبه را عید کرده (یهود). (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه از جای نجنبد. (منتهی الارب ). آنکه به سبب بیماری ی...
-
مسبت
لغتنامه دهخدا
مسبت . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیت . رجوع به تسبیت شود. || منوم و مسکن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُسبِت شود. || شتر یا گوسپندی که بچه افکند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مثبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پابرجا، ثابت، متقن، مدلل ۲. استوار، برقرار ۳. اثباتی، ایجابی ≠ منفی، سلبی ۴. فاز ≠ نول ۵. خوب، خوش، خوشآیند ۶. یاریرسان، کارآمد ۷. بزرگتر از صفر
-
مثبت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosbat ۱. [مقابلِ منفی] نشاندهندۀ وجود چیزی.۲. نشاندهندۀ قبولی؛ حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی.۳. خوب؛ سودمند؛ خوشایند.۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگتر باشد.۵. (اسم) (ریاضی) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد.۶. [قدیمی] ثبتشده؛ نوشتهشده.
-
مثبت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosbet ثابتکننده؛ برقراردارنده.
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ثبت شده . 2 - استوار شده ، برقرار. 3 - ثابت شده ، مدلل . 4 - دارای جنبة موافقت و پذیرش . 5 - خوشایند و خوب . 6 - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی ).
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ثَ بَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - محکم کرده ، استوار کرده . 2 - برجای داشته .
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ثَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - محکم کننده ، استوار کننده . 2 - برجا دارنده .
-
مثبت
لغتنامه دهخدا
مثبت . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) ثابت کرده شده . || نوشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نوشته . ثبت شده : در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی از آن بهرام گور بدان زمین آمد که سردار ملک عجم بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض 655). هارون الرشید ... دو پسر او را فضل و ...
-
مثبت
لغتنامه دهخدا
مثبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. (ناظم الاطباء). اثبات کننده . ثابت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که از ثقل برخاستن نتواند و پیوسته ملازم فراش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ا...
-
مثبت
لغتنامه دهخدا
مثبت . [ م ُ ث َ ب ب َ ] (ع ص ) برقرار داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). برجای داشته شده و ثابت گردانیده . (ناظم الاطباء). || ثبت شده و نوشته شده . (ناظم الاطباء).
-
مثبت
لغتنامه دهخدا
مثبت . [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) ثابت گرداننده و بر جای دارنده . (آنندراج ). ثابت کننده و مقرر کننده . (ناظم الاطباء). || آن که از روی مکتوب می نویسد و آن را نقل می کند. (ناظم الاطباء).