کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسباح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسباح
لغتنامه دهخدا
مسباح . [ م ِ ] (ع اِ) مهره ٔ تسبیح . (مهذب الاسماء).
-
واژههای همآوا
-
مصباح
واژگان مترادف و متضاد
چراغ، سراج، فانوس، مشکات، نبراس
-
مصباح
فرهنگ نامها
(تلفظ: mesbāh) (عربی) (درقدیم ) چراغ .
-
مسبعه
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ یا عَ یا عِ) [ ع . مسبعة ] (اِ.) محلی که در آن جانوران درنده بسیار باشند.
-
مصباح
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) چراغ . ج . مصابیح .
-
مصباح
لغتنامه دهخدا
مصباح . [ م ِ ] (ع اِ) چراغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (غیاث ). سراج . لنتر. چراغ افروخته . ج ، مصابیح . (دستور اللغة) : چو روز بود مرا آفتاب من بودی چو شب درآمد دایم تو بودیَم مصبا...
-
مصباح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مصابیح] [قدیمی] mesbāh ۱. چراغ.۲. ظرف یا قدحی که در آن صبوحی بخورند.