کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساهله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مساهله
/mosāhele/
معنی
۱. = مساهلت
۲. سهلانگاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساهَلَة] [قدیمی] mosāhele ۱. = مساهلت۲. سهلانگاری.
-
واژههای مشابه
-
مساهلة
لغتنامه دهخدا
مساهلة. [ م ُ هََ ل َ ] (ع مص ) مساهلت . مساهله . آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). با کسی آسان فراگرفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی . (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن . سهل گرفتن . آسان گرفتن . و رجو...
-
جستوجو در متن
-
آسان کاری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) سهل گرفتن ، مساهله .
-
سازش کردن
لغتنامه دهخدا
سازش کردن . [زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باکسی صلح کردن . آشتی کردن . رفع اختلاف و کدورت کردن . مساهله . رجوع به سازش شود.
-
مساهلت
لغتنامه دهخدا
مساهلت . [ م ُ هََ ل َ ] (ع مص )مساهلة. مساهله . آسان گرفتن و سهل پنداشتن و نیز به معنی سستی کردن . (غیاث ). مسامحه و سهل انگاری و سستی . (ناظم الاطباء). آسان گزاری . آسانی کردن با کسی . آسان گرفتن . آسان گیری . مسامحت . تسامح . مسامحه . و رجوع به مس...
-
آسان گذاری
لغتنامه دهخدا
آسان گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) سماحت .مسامحه . تسامح . مسامحت . مساهله . اغماض : به آسان گذاری دمی میشمارکه آسان زیَد مرد آسان گذار.نظامی .
-
مساهل
لغتنامه دهخدا
مساهل . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدرمساهلة. آسانی کننده . (آنندراج ). سهل انگار و آسانی کننده . (ناظم الاطباء). آسان گیر. رجوع به مساهلة شود.
-
سهل گرفتن
لغتنامه دهخدا
سهل گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) آسان گرفتن . مساهله . مسامحه : چو کم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سهل گیرد.سعدی .
-
قید
لغتنامه دهخدا
قید. [ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه نرمی و مساهله کند با تو چون بند کنی او را. || ستور که به کشیدن گردن دهد. || بعیر قَیِّد؛ شتر رام شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قَید شود.
-
مماسحة
لغتنامه دهخدا
مماسحة. [ م ُ س َ ح َ ] (ع مص ) با هم نرمی نمودن در قول به فریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملایمت کردن در گفتار از بهر فریب دادن . (از اقرب الموارد). به فریب با هم نرمی نمودن در گفتار. (ناظم الاطباء). || با کسی رفق کردن . (مصادر زوزنی ). مساهله . (...
-
مسامحه
لغتنامه دهخدا
مسامحه . [ م ُ م َ ح َ ] (ع اِمص ) مسامحة. مسامحت . سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل . (ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن . با کسی آسان و سهل فرا گرفتن . آسان گزاری . آسانی . مساهله . مساهلت . اغماض . به نرمی رفتار کردن . مدارا کردن . || نرمی و مد...
-
مسامحة
لغتنامه دهخدا
مسامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). کار سهل فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کار با کسی سهل گرفتن . (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی . (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن . موافقت کردن با کسی بر خواسته ٔ او....
-
ابراهیم بن سنان
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سنان . [ اِ م ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قره ٔ حرانی صابی (296-336 یا 338 هَ .ق .). مهندس و ریاضی دان و طبیب . در بغداد متولد شده و نزد پدر و معلمین خصوصی فنون و علوم آن زمان را آموخت . وقتی مستکفی باﷲ خلیفه او ...