کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مساهل
/mosāhel/
معنی
سهلانگار؛ آسانگیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساهل
لغتنامه دهخدا
مساهل . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدرمساهلة. آسانی کننده . (آنندراج ). سهل انگار و آسانی کننده . (ناظم الاطباء). آسان گیر. رجوع به مساهلة شود.
-
مساهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosāhel سهلانگار؛ آسانگیر.
-
واژههای همآوا
-
مساحل
واژهنامه آزاد
سهل انگاروهمردیف مباحی
-
جستوجو در متن
-
خوارکار
لغتنامه دهخدا
خوارکار. [ خوا / خا ] (ص مرکب ) لاابالی . اهمال کار. مساهل . سهل انگار. بی بندوبار. بی مبالات . مسامحه کار. (یادداشت بخط مؤلف ) : کسی گفت خراد برزین گریخت همی زآمدن خون مژگان بریخت چنین گفت پس با پسرساوه شاه که این بدگمان مرد چون یافت راه شب تیره و ...