کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسامحه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسامحه کردن
مترادف و متضاد
۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی کردن، سستی کردن، قصور ورزیدن، کاهلی کردن
۲. آسان گرفتن، سهل انگاشتن
۳. طفره رفتن
۴. بهتاخیر انداختن
دیکشنری
neglect, procrastinate, slack
-
جستوجوی دقیق
-
مسامحه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی کردن، سستی کردن، قصور ورزیدن، کاهلی کردن ۲. آسان گرفتن، سهل انگاشتن ۳. طفره رفتن ۴. بهتاخیر انداختن
-
مسامحه کردن
لغتنامه دهخدا
مسامحه کردن . [ م ُ م َ ح َ / م ِ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سهل انگاری کردن . تساهل نمودن . مدارا کردن . اغماض کردن . و رجوع به مسامحه شود.
-
واژههای مشابه
-
مسامحه شدن
واژگان مترادف و متضاد
کوتاهی شدن، اهمال شدن، سهلانگاری شدن، تغافل شدن
-
مسامحه کار
لغتنامه دهخدا
مسامحه کار. [ م ُ م َ ح َ / م ِ ح ِ ] (ص مرکب ) سهل انگار. مسامح . متساهل . و رجوع به مسامحه شود.
-
مسامحه کار
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالي , مهمل
-
تعلل و مسامحه
فرهنگ گنجواژه
کوتاهی.
-
تنبلی و مسامحه
فرهنگ گنجواژه
تنبلی.
-
جستوجو در متن
-
neglects
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غفلت می کند، غفلت کردن، مسامحه کردن، فروگذار کردن
-
فِس فِس،() کردن،()کاری
لهجه و گویش تهرانی
کم کاری،مسامحه کردن، سستی کردن
-
neglecting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نادیده گرفتن، غفلت کردن، مسامحه کردن، فروگذار کردن
-
مماطله کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنگ کردن، تاخیر کردن، معطل کردن، دفعالوقت کردن ۲. اهمال ورزیدن، سهلانگاری کردن، مسامحه کردن
-
طفره داشتن
واژگان مترادف و متضاد
اهمال ورزیدن، تعلل کردن، مسامحه کردن، سستی کردن، پابهپا کردن، کوتاهی کردن، خودداری کردن، بهانهآوردن
-
سستی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن ۲. درنگ کردن، مسامحه کردن