کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسالک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسالک
/masālek/
معنی
= مسلک
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مسلکها، طریقهها، آئینها
۲. راهها
۳. جغرافیا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسالک
واژگان مترادف و متضاد
۱. مسلکها، طریقهها، آئینها ۲. راهها ۳. جغرافیا
-
مسالک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مسلک .
-
مسالک
لغتنامه دهخدا
مسالک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسلک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلک شود. راهها. طرق . طریقها : ضبط مسالک و حفظ ممالک ... به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). امروز افضل پادشاهان وقت است به اصل و نسب ... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک ...
-
مسالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مسلک] [قدیمی] masālek = مسلک
-
واژههای همآوا
-
مصعلک
لغتنامه دهخدا
مصعلک . [ م ُ ص َ ل َ ] (ع ص )مرد گردسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مسلک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) روش ، آیین . ج . مسالک .
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) از توابع بخارا،در میان خدیمنکن و راه سمرقند قرار دارد و در دست چپ این راه است . (از مسالک و الممالک اصطخری ص 316).
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی جرجانی ، مکنی به ابی الحسن . او راست : مسالک الممالک به فارسی . (کشف الظنون ).
-
یاکرین
لغتنامه دهخدا
یاکرین . [ ] (اِخ ) بنویاکرین از قبایل بربر غربند از تیره ٔ لواتة و فراتة. (مسالک الممالک ابن حوقل چ لیدن ص 106).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفربن لبان مقری مکنی به ابوالعباس . او راست : تنبیه ذوی الاغترار علی مسالک الابرار.
-
بارستان
لغتنامه دهخدا
بارستان . [ ] (اِخ ) (باب ) یکی از سیزده ربض زرنج است . (تاریخ سیستان صص 159-380) (از مسالک الممالک اصطخری چ لیدن صص 239-241).
-
کنعت
لغتنامه دهخدا
کنعت . [ ک َ ع َ ] (ع اِ) کنعد.آزادماهی . (مسالک ، شرح شرایع حلی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع کنعة شود.
-
غنجره
لغتنامه دهخدا
غنجره . [ ] (اِخ ) نام یکی از پنج در سیستان بود، و در تاریخ سیستان گاهی به عین مهمله آمده است واصطخری به غین آورده است . رجوع به مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص 240 و فهرست اماکن تاریخ سیستان شود.