کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسافر حومه ـ شهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مسافر زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مسافر سوار کردن ۲. مسافرگیری کردن
-
transfer passenger
مسافر انتقالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مسافری که برای رسیدن به یک مقصد مشخص از یک مسیر یا خط به مسیر یا خط دیگر انتقال مییابد
-
standees
مسافر ایستاده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد مسافران ایستاده در یک وسیلۀ نقلیۀ عمومی
-
revenue passenger
مسافر پولی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مسافری که بهصورت نقدی یا پیشپرداخت کرایه میپردازد
-
replacement of a traveller
مسافر جانشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شخص ثالثی که برطبق شرایط مندرج در قرارداد مسافرتی میتواند به جای مسافر اصلی از خدمات گردشگری استفاده کند
-
disruptive passenger
مسافر دردسرساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مسافری که به قوانین حاکم بر هواپیما در حین پرواز احترام نمیگذارد یا از راهنماییهای خدمه پیروی نمیکند و نظم و آرامش هواپیما را بر هم میزند
-
leisure traveller
مسافر فراغتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شخصی که به سفر فراغتی میرود
-
transit passenger
مسافر گذری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مشترک حملونقل] مسافری که از کشوری به قصد کشور دیگر، از کشور ثالث عبور کند
-
choice rider
مسافر مختار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] شخصی که امکان استفاده از حداقل دو نوع وسیلۀ نقلیه را برای انجام یک سفر مشخص دارد
-
captive rider
مسافر ناگزیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] شخصی که به دلایلی مجبور به استفاده از یک نوع سامانۀ حملونقل است
-
frequent flyer
مسافر همیشگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مسافری که بهکرّات با یک شرکت هواپیمایی سفر کرده است و به همین دلیل از تخفیف ویژه برخوردار میشود
-
صلاة مسافر
لغتنامه دهخدا
صلاة مسافر. [ ص َ ت ِم ُ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلاة شود.
-
passenger flow
جریان مسافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد مسافرانی که در جهت و مدت مشخص از محل معینی عبور میکنند
-
disembarkation 2
تخلیۀ مسافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پیاده کردن مسافران از هواگَرد
-
Passenger volume, line volume
حجم مسافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد کل مسافرانی که در یک خط حملونقل عمومی در دورۀ زمانی خاصی جابهجا میشوند