کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسافرت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سفر کردن
واژگان مترادف و متضاد
مسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن ≠ مقیم شدن
-
travel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسافرت رفتن، سفر، مسافرت، حرکت، سیر، گردش، جهانگردی، سیاحت، جنبش، سفر کردن، مسافرت کردن، پیمودن، سیاحت کردن، در نرو دیدن، رهسپار شدن، سیر کردن
-
commutes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفت و آمد، تبدیل کردن، مسافرت کردن
-
commute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفت و آمد، تبدیل کردن، مسافرت کردن
-
commuting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفت و آمد، تبدیل کردن، مسافرت کردن
-
سفر
دیکشنری عربی به فارسی
درنروديدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردي
-
treks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
treks، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
رختبستن
واژگان مترادف و متضاد
سفررفتن، عزیمت کردن، مسافرت کردن
-
commuted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر کرد، تبدیل کردن، مسافرت کردن
-
barnstorm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
barnstorm، مسافرت کردن
-
barnstorms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
barnstorms، مسافرت کردن
-
stow away
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاموش کردن، مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
-
itinerated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهاجرت کرد، گردش کردن، سیار بودن، مسافرت تبلیغاتی کردن
-
trek
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گشت و گذار، سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن
-
trekking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیاده روی، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن