کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مساری
/masāri/
معنی
گذرگاه؛ آبرو.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساری
لغتنامه دهخدا
مساری . [ م َ ] (ع اِ) ج ِمَسری . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مسری شود.
-
مساری
لغتنامه دهخدا
مساری . [ م ُ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). مستری . و رجوع به مستری شود.
-
مساری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَسَری] [قدیمی] masāri گذرگاه؛ آبرو.
-
واژههای همآوا
-
مصاری
لغتنامه دهخدا
مصاری . [ م َ ](ع ص ، اِ) ج ِ مصری . (ناظم الاطباء): حمر مصار و مصاری ؛ ج ِ حمار مصری . (منتهی الارب ). رجوع به مصری شود.
-
جستوجو در متن
-
مسری
لغتنامه دهخدا
مسری . [ م َ را ] (ع مص ) به شب رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرایة. سریان . و رجوع به سرایة و سریان شود. || (اِ) راه . ج ، مَساری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ابن القاضی
لغتنامه دهخدا
ابن القاضی . [ اِ نُل ْ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن احمدبن علی مکناسی زناتی . مولد به سال 960 هَ .ق . اوفقیه و ادیب و مورخ و شاعر ریاضی است . نزد پدر خویش و ابوالعباس منجور و قصار و ابوزکریا یحیی السراج وابن مجیر مساری و ابوعبداﷲ محمدبن جلال و ا...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...