کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسارعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مسارعت
/mosāre'at/
معنی
۱. شتاب کردن؛ شتافتن.
۲. بر یکدیگر پیشی گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شتاب، تعجیل، سرعت
۲. سبقت
۳. شتافتن، شتاب کردن، تندشتافتن
۴. بریکدیگر پیشی گرفتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسارعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. شتاب، تعجیل، سرعت ۲. سبقت ۳. شتافتن، شتاب کردن، تندشتافتن ۴. بریکدیگر پیشی گرفتن
-
مسارعت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ عَ) [ ع . مسارعة ] (مص ل .) شتاب کردن ، بر یکدیگر پیشی گرفتن .
-
مسارعت
لغتنامه دهخدا
مسارعت . [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) مسارعة. با هم شتابی و جلدی نمودن . (غیاث ). شتافتن . سرعت گرفتن . عجله کردن . تعجیل . و رجوع به مسارعة شود : پانصدهزار دینار بباید داد و چوب باز خرید و اگر نه فرمان را به مسارعت پیش روید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). فر...
-
مسارعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسارَعة] [قدیمی] mosāre'at ۱. شتاب کردن؛ شتافتن.۲. بر یکدیگر پیشی گرفتن.
-
واژههای همآوا
-
مصارعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. زورآزمایی، کشتی، کشتیگیری ۲. کشتی گرفتن، مصارعه
-
مصارعت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ عَ) [ ع . مصارعة ] (مص ل .) با هم کُشتی گرفتن .
-
مسارات
لغتنامه دهخدا
مسارات . [م ُ سارْ را ] (ع اِ) ج ِ مُسارّة. راز گفتن . در گوشی گفتن : به قاضی سرخس که خویش او بود مسارات می فرستاد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به مسارة شود.
-
مسارعة
لغتنامه دهخدا
مسارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) مسارعت . شتافتن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (دهار). سرعت گرفتن . (اقرب الموارد). با کسی شتافتن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). شتافتن و با هم شتابی و جلدی نمودن . (آنندراج ). || شتابانیدن . (المصادر زوزنی ) (ده...
-
مصارعت
لغتنامه دهخدا
مصارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) کشتی گیری و جهد و کوشش بر به زمین افکندن حریف . (ناظم الاطباء). کشتی کردن و با هم یکدیگری را بر زمین کوفتن . (غیاث ) کشتی گرفتن : آن روز تا آخر بر مصارعت و قراع بودند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). پسر... گفته ب...
-
مصارعة
لغتنامه دهخدا
مصارعة. [ م ُ رَ ع َ] (ع مص ) کشتی گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی کشتی گرفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کشتی کردن با هم و همدیگر را بر زمین کوفتن . (آنندراج ). و رجوع به مصارعت و مصارعه و کُشتی شود.
-
مصارعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مُصارَعَة] [قدیمی] mosāre'at ۱. با هم کشتی گرفتن.۲. کشتیگیری.
-
جستوجو در متن
-
مسارعة
لغتنامه دهخدا
مسارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) مسارعت . شتافتن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (دهار). سرعت گرفتن . (اقرب الموارد). با کسی شتافتن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). شتافتن و با هم شتابی و جلدی نمودن . (آنندراج ). || شتابانیدن . (المصادر زوزنی ) (ده...
-
کوچ دادن
لغتنامه دهخدا
کوچ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رحلت دادن . به مهاجرت واداشتن . از جایی به جایی نقل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ترحیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچانیدن : اگر فرمان شود به مسارعت نوروز و قتلغشاه به کوچ دادن قیام نمایی . (تاریخ غازان ص 89).