کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزیل
/mozil/
معنی
زایلکننده؛ پاککننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزیل
فرهنگ فارسی معین
(مُ زِ) [ ع . ] (اِفا.) زایل کننده .
-
مزیل
لغتنامه دهخدا
مزیل . [ م ِزْ ی َ ] (ع ص ) مرد زیرک پاکیزه خوی . مزیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مزیل
لغتنامه دهخدا
مزیل . [ م ُ ] (ع ص ) دورکننده از جای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دورکننده ٔ آثار چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). ناسخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برنده . زایل کننده و برطرف کننده ٔ اثر چیزی . (ناظم الاطباء). الفاقة مزیل الطاق...
-
مزیل
لغتنامه دهخدا
مزیل . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ع ص ) جداشده و پراکنده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مزیل
لغتنامه دهخدا
مزیل . [ م ُ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) جدا کننده و پراکنده کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مزیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozil زایلکننده؛ پاککننده.
-
واژههای مشابه
-
تجنیس مزیل
لغتنامه دهخدا
تجنیس مزیل . [ ت َ س ِ م ُ زَی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوم [ از نوع ششم ، تجنیس بالتخلیه ] مزیل ، که آن در حرف اول متغایر و در بواقی متوافق باشد، چنانکه اشارت و بشارت و دام و رام . عرب ناصح گوید:صوفی که قول او همه رمز است و محض خیرچون گویدت م...
-
مزيل الروائح
دیکشنری عربی به فارسی
بوزدا , برطرف کننده بوي بد , ماده دافع بوي بد
-
واژههای همآوا
-
مذیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mozayyal ویژگی کتابی که مطالبی در ذیل آن نوشته شده باشد؛ ذیلدادهشده.
-
مذیل
فرهنگ فارسی معین
(مُ ذَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دامن دار. 2 - کتاب یا رساله ای که در ذیل آن شرح داشته باشد.
-
مذیل
فرهنگ فارسی معین
(مَ ذَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که دامن جامه را بلند سازد. 2 - آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.
-
مذیل
لغتنامه دهخدا
مذیل . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. (منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ). مفشی سر. (اقرب الموارد). رجوع به مذل شود. || سست . (منتهی الارب ): مذل ...
-
مذیل
لغتنامه دهخدا
مذیل . [ م ُ ذَی ْ ی َ] (ع ص ) درازدامن : رداء مذیل ؛ چادر درازدامان . (از منتهی الارب ). با دامن بلند. (یادداشت مؤلف ). طویل الذیل . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کتاب ذیل و تذییل نوشته . (یادداشت مؤلف ). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطا...