کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزور
/mazur/
معنی
زیارتشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تزویرگر، حقهباز، دورو، ریاکار، فریبنده، محیل، مکار، منافق ≠ بیریا، مخلص
دیکشنری
ambidextrous, catty, devious, guileful, insidious, sordid
-
جستوجوی دقیق
-
مزور
واژگان مترادف و متضاد
تزویرگر، حقهباز، دورو، ریاکار، فریبنده، محیل، مکار، منافق ≠ بیریا، مخلص
-
مزور
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) دورو، تزویرکننده .
-
مزور
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ وَّ) [ ع . ] (اِ.) غذای بدون چربی که برای بیمار تجویز می کردند.
-
مزور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) زیارت شده .
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از زیارت . زیارت شده و دیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آنکه به زیارت او شده اند. زیارت کرده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شد تمام القصه مسجد بی فتوربدسلیمان زائر و مسجد مزور. مولوی ...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تزویر. کژ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغ . (از اقرب الموارد) (دهار). مزخرف . مموَّه . بهتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کنون خسرو شیرکش خوانمت من که این نام بر تو نباشد مزور. فرخی (دیوان چ دبیرسیاق...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تزویر. آرایش کننده ٔ دروغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مکر و فریب کننده ودروغ گوی . (آنندراج ) (غیاث ). ریاکار. با تزویر. حیله کار. شیاد. تزویرگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و...
-
مزور
دیکشنری عربی به فارسی
جاعل , جعل کننده
-
مزور
دیکشنری عربی به فارسی
داراي اعتبار مشکوک , ساختگي , جعلي , قلب , بدلي , بدل , الکي , نادرست , حرامزاده
-
مزور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِ زایر] [قدیمی] mazur زیارتشده.
-
مزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozavvar ۱. ساختگی؛ دروغی.۲. (اسم) غذای مخصوص بیمار؛ مزوّره.
-
مزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mozavver تزویرکننده؛ دورو؛ دروغگو؛ دروغپرداز.
-
مزور
واژهنامه آزاد
در قدیم افرادی که شراب مینوشیدند ۷مرحله یا خط داشت که نام خط اول ان مزور میباشد وکسی را که هفت مرحله را مینوشید هفت قد میگفتند نام اخرین خط جور میباشد
-
واژههای مشابه
-
ماه مزور
لغتنامه دهخدا
ماه مزور. [ هَِ م ُ زَوْ وَ ] (اِخ ) به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان ) (آنندراج ) : برده مهش به مقنعه عیدی و چاه سیم آب چَه ِمقنع و ماه مزورش .خاقانی .