کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزهر
/mezhar/
معنی
از آلات موسیقی؛ عود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزهر
لغتنامه دهخدا
مزهر. [ م ِ هََ ] (ع اِ) بربط. عود. ج ، مَزاهر. (اقرب الموارد) (دهار) (مهذب الاسماء) (یواقیت ). بربت . گران . (السامی ). چوبی که بدان میزنند و می نوازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آلتی که می نوازند آن را. (ناظم الاطباء). قسمی از آلات مرسیقی . ج ، مَ...
-
مزهر
لغتنامه دهخدا
مزهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کسی که آتش برای مهمان می افروزد . (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
-
مزهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مزاهر] (موسیقی) mezhar از آلات موسیقی؛ عود.
-
واژههای همآوا
-
مظهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجلیگاه، تماشاگاه، تماشاگه، جلوهگاه، محل ظهور، منظر ۲. تجلی، نمود ۳. نماد، نشانه
-
مظهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: mazhar) (عربی) نماد ، نشانه ؛ محل تجلی ، تجلیگاه ؛ (در تصوف) شخص دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهرهی نافذ .
-
مظهر
فرهنگ واژههای سره
نمودگاه، نماد
-
مظهر
فرهنگ فارسی معین
(مَ هَ) [ ع . ] (اِ.) محل ظهور، جای آشکار شدن . ج . مظاهر.
-
مظهر
لغتنامه دهخدا
مظهر. [ م َهََ ] (ع اِ) جای بالا رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). محل صعود و جای بالا رفتن . ج ، مظاهر. (ناظم الاطباء). || محل ظهور و جای آشکارا شدن و جایی که در آن چیزی دیده میشود و آشکارا میگردد. (ناظم الاطباء). جلوه گاه . محل ظهو...
-
مظهر
لغتنامه دهخدا
مظهر. [ م ُ ظَهَْ هََ ] (ع ص ) قوی پشت از شتران و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردی سخت پشت . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
-
مظهر
لغتنامه دهخدا
مظهر. [ م ُ هََ ] (ع ص ) پیدا. (دستورالاخوان چ نجفی ص 591). آشکار کرده . آشکار شده . و هویدا گشته . (ناظم الاطباء). مترادف ظاهر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : در حضرت خلیفه کجا ذکر من شدی گر نیستی مدد ز کرامات مظهرش . خاقانی .- های مظهر ؛ های ملفوظ ما...
-
مظهر
لغتنامه دهخدا
مظهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) خداوند ستور برنشست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خداوند ستور سواری . ج ، مظهرون . (ناظم الاطباء). یقال بنوفلان مظهرون . (ناظم الاطباء). ای منهم ظهر. (منتهی الارب ). || شتر گرمی نیمروز رسیده . (منتهی الارب ) (...
-
مظهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مظاهر] mazhar محل ظهور؛ جای آشکار شدن.
-
جستوجو در متن
-
مزاهر
لغتنامه دهخدا
مزاهر. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مِزهر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مزهر شود. || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).