کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزند
لغتنامه دهخدا
مزند. [ م َ ن ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه ،در 5/5هزارگزی جنوب غربی هشتیان و 5/5 هزارگزی غربی راه هشتیان به گنبد و در دامنه ٔ سردسیری واقع و دارای 192 تن سکنه است . آبش از کوهستان ، و محصولش غلات وتوتون و شغل مردمش زراعت...
-
مزند
لغتنامه دهخدا
مزند. [ م ُ زَن ْ ن ِ ] (ع ص ) دروغگوی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || عذاب کننده ٔ زیاد بر جرم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تنگ کننده . (از منتهی الارب ).
-
مزند
لغتنامه دهخدا
مزند.[ م ُ زَن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) تنگ خوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرومایه . و تنگ خو. (مهذب الاسماء). || زُفت و بخیل . || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || جامه ٔ کوتاه پهن . (م...
-
جستوجو در متن
-
پسر
لغتنامه دهخدا
پسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر بُد مر او را یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی . فردوسی .بخوردن نشستند با یکدگرسیاوش پ...
-
مزیدن
لغتنامه دهخدا
مزیدن . [ م َ دَ ] (مص ) نوشیدن . چشیدن . (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر وراهمان میوه ٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور.وزان پس به کار دگر درخزیم که تلخی مزیدیم و شیرین مزیم . فردوسی .پشیم...