کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزنة
لغتنامه دهخدا
مزنة. [ م ُ ن َ ] (اِخ ) دهی به سمرقند. (منتهی الارب ).
-
مزنة
لغتنامه دهخدا
مزنة. [ م ُ ن َ ] (ع اِ) باران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ابر سپید و قطعه ای از ابر سپید، اخص من المزن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). ابر سپید و یک جزء از ابر سپید. ج ، مزن [ م ُ /م ُ زُ ]. (ناظم الا...
-
واژههای مشابه
-
ابن مزنه
لغتنامه دهخدا
ابن مزنه . [ اِ ن ُ م ُ ن َ ] (ع اِ مرکب ) ماه نو. هلال .
-
واژههای همآوا
-
مضنت
لغتنامه دهخدا
مضنت . [ م َ ض َن ْ ن َ ] (ع اِ) چیز نفیسی که بر آن بخل میشود : فرمود که این مرواریدها بدو باید داد چون این دانه ها جای مضنت بود. (جهانگشای جوینی ).
-
مضنة
لغتنامه دهخدا
مضنة. [ م َ ض َن ْ ن َ / م َ ض ِن ْ ن َ ] (ع اِ) آنچه که بدان بخیلی کنند. یقال علق مضنة؛ چیز نفیسی که بر آن بخیلی کنند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء). هذا علق مضنة؛ نفیس که بدان بخل تواند کرد. (منتهی الارب ). هذا علق مضنة؛ یعنی ...
-
مظنة
لغتنامه دهخدا
مظنة. [ م َ ظِن ْ ن َ ] (ع اِ) موضع ظن یا جای گمان بردن .ج ، مَظان . (آنندراج ) (غیاث ). جای گمان بردن چیزی راکه در آنجای است . ج ، مظان . (منتهی الارب ). جایی که گمان میرود چیزی در آنجا باشد. (ناظم الاطباء). مظنة الشی ٔ، جای معهود چیزی که گمان رود آ...
-
مضنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مضنَّة، جمع: مضانّ] [قدیمی] mazannat آنچه به آن بخل ورزند.
-
جستوجو در متن
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م ُ زُ ] (ع اِ) ج ِ مزنة. (ناظم الاطباء). رجوع به مزنة شود.
-
مزنی
لغتنامه دهخدا
مزنی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مُزن که قریه ای است در سه فرسخی سمرقند. (از سمعانی ). رجوع به مزن و مزنة شود.
-
مزن
لغتنامه دهخدا
مزن . [ م ُ ] (ع اِ) ابر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). ج ِ مزنة. (ناظم الاطباء) (دزی ). ابر سپید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ِ مزنة. (دهار) (ن...
-
چشمک زدن
لغتنامه دهخدا
چشمک زدن . [ چ َ / چ ِ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) قسمی برهم زدن چشم بقصد ایماء و اشاره . اشاره کردن با گوشه ٔ چشم . نوعی غنج و دلال کردن معشوق برای عاشق : چشمکی مزنه و دلی مبره چشمک دیگرش کمک مکنه . شاعر خراسانی (از انجمن آرا). رجوع به چشمک و چشمک زن و چ...
-
جدیة
لغتنامه دهخدا
جدیة. [ ج ُ دَی ْ ی َ ] (اِخ )نام کوهی است . (منتهی الارب ). نام کوهی است بنجد. و مردی از آن دیار ابیات زیر را گفته است : و هل اشر بن الدهر من ماء مزنةعلی عطش مما اَقراّلوقائعبقیع التناهی او بهضب جدیه سری الغیث عنه و هو فی الارض ناقع. (از معجم البلدا...