کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزعفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزعفر
/moza'far/
معنی
۱. زعفرانی؛ زردرنگ.
۲. طعامی که آن را با زعفران خوشبو و رنگین کرده باشند؛ خوراکی که در آن زعفران ریخته باشند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زعفرانی، زردرنگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزعفر
واژگان مترادف و متضاد
زعفرانی، زردرنگ
-
مزعفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ فَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - زرد، به رنگ زعفران . 2 - غذایی که با زعفران خوشبو و رنگین کرده باشند.
-
مزعفر
لغتنامه دهخدا
مزعفر. [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ، اِ) پالوده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغة ص 91). || شیر سرخ که اسدالورد باشد. (منتهی الارب ). اسد الورد. (اقرب الموارد). شیر سرخ که رنگ آن مابین کمیت و اشقر بود. (ناظم الاطباء). شیر. (مهذب الاس...
-
مزعفر
لغتنامه دهخدا
مزعفر. [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ) زعفرانی . (یادداشت مرحوم دهخدا) (آنندراج ) (غیاث ): ثوب مزعفر؛ جامه ٔ رنگ کرده به زعفران . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رنگ داده شده به زعفران . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به زعفران رنگ کرده . (یادداشت به خط مرحو...
-
مزعفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moza'far ۱. زعفرانی؛ زردرنگ.۲. طعامی که آن را با زعفران خوشبو و رنگین کرده باشند؛ خوراکی که در آن زعفران ریخته باشند.
-
واژههای مشابه
-
طیلسان مزعفر
لغتنامه دهخدا
طیلسان مزعفر. [ طَ/ طِ ل َ ن ِ م ُ زَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعاع آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ) : تا زمین بر کتف ز خلعت روزطیلسان مُزَعْفَر اندازد.خاقانی .
-
طلسم مزعفر
لغتنامه دهخدا
طلسم مزعفر. [ طِ ل ِ م ِ م ُ زَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تعویذی که بزعفران نویسند : اینک خزان معزم عید است بهر صبح بر برگ رز نبشته طلسم مزعفرش .خاقانی (از آنندراج ).
-
مزعفر پلو
لهجه و گویش تهرانی
پلو زعفران
-
جستوجو در متن
-
هفت طارم
لغتنامه دهخدا
هفت طارم . [ هََ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ) : سُرادِق مزعفر در چهره ٔ هفت طارم اخضر کشیده . (سندبادنامه ).
-
عاشقبا
لغتنامه دهخدا
عاشقبا. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی است ترش : پیش از آن دم که مزعفر شکفد همچون گل داغ او چون حبشی بر رخ عاشقبا بود.بسحاق اطعمه (دیوان ص 51).
-
کجین
لغتنامه دهخدا
کجین . [ ک ِ] (اِ) آرد و روغن را گویند. (برهان ). آرد و روغن که حلوای بی شیرینی است . (یادداشت مؤلف ) : بر ابرش خوشرو مزعفربستیم کجین آرد و روغن .بسحاق اطعمه (از فرهنگ جهانگیری ج 1 ص 715).
-
طیلسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طَیلسان، معرب، مٲخوذ از فارسی: تالشان] ‹طالسان، تالسان، طیلس› [قدیمی] te(a)ylasān نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل که خواص، مشایخ، یا زردشتیان بر دوش میانداختند؛ ردا.〈 طیلسانِ مطرا: [قدیمی، مجاز] شب؛ تاریکی شب: ◻︎.مستان صبح...
-
مزعفری
لغتنامه دهخدا
مزعفری . [ م ُ زَ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به مزعفر. زعفرانی . زرد : حصیری آن روز در جبه ای بود زرد و مزعفری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 168).خم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف خط معزمان شده برگ زر از مزعفری .خاقانی (دیوان ص 430).