کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزد یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزد یافتن
لغتنامه دهخدا
مزد یافتن . [ م ُ ت َ ] (مص مرکب )اجر و پاداش یافتن . پاداش نیک دریافتن : تو گر دادگر باشی و پاک رای همی مزد یابی به دیگر سرای . فردوسی .اگر به کرم قدم رنجه فرمائی مزد یابی . (گلستان ). رجوع به مزد شود.
-
واژههای مشابه
-
مزد بردن
واژگان مترادف و متضاد
بهرهور شدن، بهرهمند شدن، اجرت گرفتن، پاداش گرفتن
-
مزد دادن
واژگان مترادف و متضاد
پاداش دادن، اجرت دادن
-
equal pay
مزد برابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] برداشتی که براساس آن گروههای مختلف مانند مردان و زنان باید در مقابل کار مشابه، مزد مشابه دریافت کنند
-
پای مزد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) نک پارنج .
-
دست مزد
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ) (اِمر.) مزدی که به کسی در مقابل کار وی دهند، حق الزحمه .
-
دندان مزد
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ) (اِمر.) پول یا جنسی که پس از اطعام مساکین به آنان دهند.
-
پیش مزد
لغتنامه دهخدا
پیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
-
درمان مزد
لغتنامه دهخدا
درمان مزد. [ دَ م ُ ] (اِ مرکب ) حق العلاج . (یادداشت مرحوم دهخدا). حق المعالجه .
-
دندان مزد
لغتنامه دهخدا
دندان مزد. [ دَ م ُ ] (اِ مرکب ) نقد و یا جنسی را گویند که چون جمعی از فقرا و مساکین را مهمانی و ضیافت کنند بعد از خوردن طعام بدیشان دهند، و این رسم در قدیم متعارف بوده است و آن را مزد دندان هم می گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
مزد بیوسیدن
لغتنامه دهخدا
مزد بیوسیدن . [ م ُ ب ِ / ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احتساب . (تاج المصادر بیهقی ). منتظر مزد شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بی مزد
لغتنامه دهخدا
بی مزد. [ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + مزد) بدون مزد و اجرت . بدون پاداش .(ناظم الاطباء). بی مزد و منت . و رجوع به مزد شود.- دزد بی مزد ؛دزد رسوا. (ناظم الاطباء).
-
دندان مزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dandānmozd ۱. مزد دندان؛ مزد خوردن چیزی.۲. پولی که پس از مهمانی و اطعام به مهمان مستمند بدهند.
-
پیش مزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišmozd مزدی که پیشکی به کارگر داده شود؛ مساعده؛ بیعانه.