کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزدک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزدک
فرهنگ نامها
(تلفظ: mazdak) (= مژدک) (در اعلام) پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین' دریست دین'، را که قبلاً توسط زردشت بونده (بوندس) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد .
-
مزدک
لغتنامه دهخدا
مزدک . [ م َ دَ ] (اِخ ) مژدک . مردی از نسا و گوینداز استخر فارس بود. دو قرن پیش از مزدک مردی به نام «زردشت بونده (بوندس )» پسر خرگان از مردم پسا (فسا)که مانوی بود آئینی به نام «دریست دین » پی افکند و مزدک که مرد عمل بوده این آئین را رواج داد. راجع ب...
-
واژههای مشابه
-
مزدک بامدادان
لغتنامه دهخدا
مزدک بامدادان . [ م َ دَ ک ِ ] (اِخ ) مزدک پسر بامدادان . مزدک پسر بامداد. (فرهنگ ایران باستان ص 8). رجوع به مزدک شود.
-
جستوجو در متن
-
بامدادان
لغتنامه دهخدا
بامدادان . (ص نسبی ) منسوب به بامداد پدر مزدک .- مزدک بامدادان ؛ مزدک پسر بامداد. و رجوع به بامداد شود.
-
مزدکی
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (ص نسب .) منسوب به مزدک ، پیرو آیین مزدک .
-
مزدکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مزدک) mazdaki پیرو آیین مزدک.
-
بامداذ
لغتنامه دهخدا
بامداذ. (اِخ ) (لهجه ای یا صورتی از بامداد) نام پدر مزدک است و نامی ایرانی است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 364). رجوع به بامداد و نیز رجوع به مزدک شود.
-
مزدکی
لغتنامه دهخدا
مزدکی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مزدک . پیرو آئین مزدک . پیرو مزدک : بدشت آمد از مزدکی صدهزاربرفتند شادان بر شهریار. فردوسی .تا جنت است و دوزخ باشد هرآینه این مسکن موحد و آن جای مزدکی . سوزنی (دیوان ص 361).اینت علی رایتی قاتل هر خارجی وینت قباد ...
-
مزدکیه
لغتنامه دهخدا
مزدکیه . [ م َ دَ کی ی َ ] (اِخ ) مزدکیان . پیروان مزدک .
-
دیسناو
لغتنامه دهخدا
دیسناو. (اِخ ) نام کتابی است از تصانیف مزدک در اثبات مذهب خودش . (برهان ). نام کتاب مزدک بوده که در آئین خود نوشته و آئین شکیب نام ، مردی از پیروان او آن را از باستانی بپارسی ترجمه کرده است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
مزدکیان
لغتنامه دهخدا
مزدکیان . [ م َ دَ ] (اِخ ) ج ِ مزدکی . پیروان مزدک . رجوع به مزدک شود : قباد قول موبد را پذیرفت و مزدکیان را به نوشیروان سپرد تا آنان را براندازد. (مزدیسنا ص 384 چ 1).
-
مژدک
لغتنامه دهخدا
مژدک . [ م َ دَ ] (اِخ ) همان مزدک است و به زای فارسی اصح است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ). دو قرن پیش از وی مردی به نام «زردشت بودند و (بوندس )» پسر خرکان از مردم پسا(فسا) که مانوی بود آئینی به نام «دریست دین » Dristden پی افکند و مز...
-
بامداد
لغتنامه دهخدا
بامداد. (اِخ ) نام پدر مزدک است که پسرش در زمان قباد ساسانی (490 - 531 م .) خروج کرد. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 8). و بهمین سبب او را مزدک بامدادان گویند : نخستین کس که اندر جهان مذهب معطله آورد مردی بود که اندر زمین عجم پدید آمد، اورا مزدک بامدا...