کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزاق
لغتنامه دهخدا
مزاق . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مزاق ؛ شتر ماده ٔ نیک تیزرو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مذاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. چشش، کام، دهان ۲. چشیدن ۳. ذایقه، طعم، مزه ۴. ذوق، سلیقه
-
مذاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mazāq ۱. ذائقه.۲. [مجاز] ذوق.۳. [قدیمی، مجاز] طعم؛ مزه.۴. [قدیمی، مجاز] دهان.
-
مذاق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - طعم ، مزه . 2 - محل قوة ذائقه . 3 - اندام چشایی .
-
مذاق
لغتنامه دهخدا
مذاق . [ م َ ] (ع اِ) چشیدن گاه . محل قوت ذائقه که کام و زبان است . (غیاث اللغات ). ذائقه . کام دهان . آلت حس ذائقه : ابای شعر مرا نیز چاشنی مطلب که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ . ظهیر.شها به وصف تو خوش کرده ام مذاق سخن مدار عیش مرا بر امید تلخ م...
-
مذاق
لغتنامه دهخدا
مذاق . [ م َذْ ذا ] (ع ص ) دوست باطمع غیر خالص . (منتهی الارب ). که در وداد و دوستی خالص نیست . ممذوق الود. (از متن اللغة). مماذق .(یادداشت مؤلف ). || کذاب . (متن اللغة).
-
مزعق
لغتنامه دهخدا
مزعق . [ م ِ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان زمین کاوند. || (ص ) شتاب . سیرٌ مزعق ؛ رفتار شتاب . نزع فی القوس نزعاً مزعقاً؛ یعنی به سرعت کشید کمان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مضاغ
لغتنامه دهخدا
مضاغ . [ م َ ] (ع اِ) آنچه خایند او را چون علک و مانند آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خائیدنی . (دهار چ بنیاد فرهنگ ). آنچه خاییده . می شود. (ناظم الاطباء). یقال : ما عندنا مضاغ ؛ یعنی چیز خائیدنی نداریم . || نرم بخائیدن : هذه کسرة ...