کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزارعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزارعی
لغتنامه دهخدا
مزارعی . [ م َ رِ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر، در 30هزارگزی شمال برازجان و 4 هزارگزی رودخانه دالکی ، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 1073 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ دالکی و چاه ، محصولش غلات ، خرما، صیفی ، شغل مردم...
-
مزارعی
لغتنامه دهخدا
مزارعی . [ م َ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای یازده گانه ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر است . این دهستان محدود است از شمال به ارتفاعات تکاب و شکارگاه و از جنوب به رودخانه شاهپور و دهستان شبانکاره و از شرق به دهستان های زیر راه و دالکی و از غرب به بست ...
-
جستوجو در متن
-
صنین
لغتنامه دهخدا
صنین .[ ص ِن ْ ن َ ] (اِخ ) شهری است به ظاهر کوفه از منازل منذر و بدانجا نهری و مزارعی است . (معجم البلدان ).
-
حظیان
لغتنامه دهخدا
حظیان . [ ح ُظْ ظَی ْ یا ] (اِخ ) بازاریست بنونمیر را و بدانجا مزارعی است . (منتهی الارب ).
-
حبش
لغتنامه دهخدا
حبش . [ ح َب َ ] (اِخ ) (قصر...) موضعی است نزدیک تکریت و در آن مزارعی که از اسحاقی مشروب شوند. (معجم البلدان ).
-
گابال
لغتنامه دهخدا
گابال . (اِخ ) مباشر انبار گندم که والار شاک به او مزارعی بخشید که بنام او موسوم گردید و بعدها حکومت گابلیئان به اسم او منسوب شده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 6).
-
دره آب خوش
لغتنامه دهخدا
دره آب خوش . [ دَ رِ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مزارعی بخش برازجان ، ساحل رودخانه ٔ شاپور به فارس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دشت گور
لغتنامه دهخدا
دشت گور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 294 تن . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
آب سار
لغتنامه دهخدا
آب سار. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه هائی است که بزعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ سار که ملخ را دفعو تباه می کند، گردد، و آن را آب مرغان نیز گویند.
-
جدیدة
لغتنامه دهخدا
جدیدة. [ ج ُ دَ دَ ] (اِخ ) قلعه ای است استوار نزدیک حصن کیفا. (منتهی الارب ). اسم قلعه ای است در ناحیه ٔ [ کوره ] بین النهرین که بین نصیبین و موصل قرار گرفته و بیشتر جزء مستملکات صاحب موصل است و این قلعه ای قدیمی و بسیار استوار است و توابع آن متصل ب...
-
قلعه چوب گرگ
لغتنامه دهخدا
قلعه چوب گرگ . [ ق َ ع َ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در60هزارگزی شمال برازجان و ساحل رودخانه ٔ شاپور. سکنه ٔ آن 40 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
لیلون
لغتنامه دهخدا
لیلون . (اِخ ) لیلول . کوهی مشرف بر حلب میان حلب و انطاکیه و بر فراز آن دیده بان بیت لاهاست و هم در آن دهها و مزارعی است . عیسی بن سعدان الحلبی ذکر آن کند و گوید : و یا قری الشام من لیلون لابخلت علی بلاد کم هطالةالسحب مامرّ برقک مجتازاً علی بصری الاو...
-
میلک
لغتنامه دهخدا
میلک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 39هزارگزی شمال برازجان با 107 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است به پنج فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ...
-
گونه سرخ
لغتنامه دهخدا
گونه سرخ . [ ن ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی شمال برازجان و 7هزارگزی رودخانه ٔ شاپور. دامنه ٔ کوه و هوای آن گرمسیر وسکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از رودخانه ٔ شاپور و چاه تأمین میشود. محصولات آن ...