کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزابل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزابل
/mazābel/
معنی
= مزبله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزابل
فرهنگ فارسی معین
(مَ بِ) [ ع . ] (اِ.) ج . مزبله .
-
مزابل
لغتنامه دهخدا
مزابل . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مَزبله [ ب َ / ب ِ ل َ ] . (غیاث ) (دهار). سرگین جای . (آنندراج ) : استخوانها از مزابل برمی گرفتند و خرد می کردند و غذا می ساختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 326).ز آن علی فرمود نقل جاهلان برمزابل همچو سبزه است ای فلان .مول...
-
مزابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مزبَلَة] [قدیمی] mazābel = مزبله
-
جستوجو در متن
-
مزبله
فرهنگ فارسی معین
(مَ بِ لِ) [ ع . مزبلة ] (اِ.) جای ریختن خاکروبه و زباله . ج . مزابل .
-
مزبلة
لغتنامه دهخدا
مزبلة. [ م َ ب َ / ب ُ ل َ ] (ع اِ) سرگین جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مَزابل . جای سرگین انداختن . (اقرب الموارد).و جای نجاست انداختن . این اسم ظرف است مأخوذ از زِبل که به معنی سرگین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
محاسن
لغتنامه دهخدا
محاسن . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ حسن برخلاف قیاس ، نیکوئیها و خوبیها. کردارهای نیکو و احسانها. خیرات و زیبائیها. (ناظم الاطباء). مقابل مَساوی : نیکوئیها و معایب و مثالب و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی ص 96 چ ادیب ). محاسن و مقابح ویرا باز نمود...
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) دارائی . عبدالرحمن بن احمدبن عطیّة العنسی الدارائی از مشاهیر مشایخ شام از طبقه ٔ اولی . وی از اهل دَرِیّا بود. شیخ فریدالدین عطّار در تذکرةالاولیا گوید: او یگانه ٔ وقت بود و از غایة لطف او را ریحان القلوب گفته اند و ...
-
برچیدن
لغتنامه دهخدا
برچیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برچدن . چیدن . رجوع به چیدن و برچدن شود. || انتخاب کردن . برگزیدن . منتخب کردن . (ناظم الاطباء) : برچید او را از میان امتی که شراره ریزاست آتشش . (تاریخ بیهقی ص 308). صلوة باد بر او و بر آلش و سلام از فاضلترین نسبی وبرچ...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پارچه ٔ چوب . (آنندراج ). قطعه ٔ چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج معرب آن . (از منتهی الارب ). چوب به پهنابریده ٔ مسطح وعریض ، ساختن کشتی ، صندوق ، کرسی ، تخت ، در، تابوت ، پوشش سقف گور، جعب...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...