کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مز
/maz/
معنی
= مزیدن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مز
فرهنگ فارسی معین
(مَ زّ) [ ع . ] (مص م .) مکیدن چیزی را.
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، در 90 هزارگزی غرب لنگه و دامنه کوه گوگردی ، درمنطقه ٔ گرمسیر واقع و دارای 298 تن سکنه است . آبش از قنات و چاه محصولش غلات و پنبه ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َزز ] (ع ص ) صعب و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م َزز ] (ع مص ) مکیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). مکیدن چیزی را؛ یقال مزه مزاً؛ مکید آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م ِزز ] (ع اِ) افزونی . فضل و فزونی .یقال : له مز علیک ؛ أی فضل ، مر او راست فضل و فزونی بر تو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اندازه و مقدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مز
لغتنامه دهخدا
مز. [ م ُزز ] (ع ص ) ترش و شیرین . آنچه که طعمش بین ترش و شیرین باشد. میخوش مزه . (منتهی الارب ) (برهان ). مَلَس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لب ترش . دومزه . (لغت محلی شوشتر خطی ذیل دومزه ). رجوع به ملس شود : و انار ترش و شیرین که آن را به تازی ال...
-
مز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ مزیدن) [قدیمی] maz = مزیدن
-
مز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مزّ] [قدیمی] moz[z] آنچه طعمش بین ترشوشیرین باشد؛ ترشوشیرین؛ میخوش.
-
واژههای مشابه
-
مُز
لهجه و گویش بختیاری
moz مزد، اُجرت.
-
گوله مز
لغتنامه دهخدا
گوله مز. [ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه .واقع در 8000 گزی شمال خاوری ارومیه و 5000گزی شمال شوسه ٔ ارومیه به کلمانخانه . جلگه ، و هوای آن معتدل است و سکنه ٔ آن 275 تن است . آب آن از چشمه ٔ وقانلی گول و محصول آن غلات...
-
کوره مز
لغتنامه دهخدا
کوره مز. [ رِ م َ ] (اِ) شیر مخلوط با دوغ و گورماست . (ناظم الاطباء). غذایی از شیر و ماست . (از اشتینگاس ).
-
بیل مز
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ تر. ] ( اِ.) ابله ، زبان نفهم .
-
دندان مز
لغتنامه دهخدا
دندان مز. [ دَ م َ ] (اِ مرکب ) شیرینی و میوه ای را گویند که بعد از طعام خورند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). دِسِر.
-
رمان مز
لغتنامه دهخدا
رمان مز. [ رُم ْ ما ن ِ م ُزز ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انار میخوش . انار ترش و شیرین . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). صاحب مخزن الادویه آرد: در سردی و تری مایل به اعتدال و در سایر افعال قریب به انار شیرین و در تسکین حدت صفراوی ثوران خون از...