کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مریق
لغتنامه دهخدا
مریق . [ م ِرْ ری ] (ع ص ) اسب فربه شدن گرفته . (منتهی الارب ). اسبی که بنای فربه شدن را گذاشته باشد. (ناظم الاطباء).
-
مریق
لغتنامه دهخدا
مریق . [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع ص ) آن که او را هرچیز خوش آید و به شگفت آرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مریق
لغتنامه دهخدا
مریق . [ م ُرْ رَ ] (ع اِ) حب عصفر. (از اقرب الموارد). گیاهی است که آن را عصفر خریض خوانند. (منتهی الارب ). عصفر. (الفاظ الادویه ). اخریض . (فهرست مخزن الادویه ). بهرمان . بهرم . (ابن البیطار). خریع. کاویشه . کافشه . کاژیره .
-
واژههای همآوا
-
مریغ
لغتنامه دهخدا
مریغ. [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترییغ. رجوع به ترییغ شود. || خاک آلوده از هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
خریع
لغتنامه دهخدا
خریع. [ خ ِرْ ری ](ع اِ) تافغیت . نبات عصفر. قرطم بهرم . بهرمان . احریض . مریق . (یادداشت بخط مؤلف ) : عصفر است و گفته شود صاحب مفرده گوید که نوعی از خر شف است که به زبان بربری تافغیت خوانند. (اختیارات بدیعی ).
-
متمرق
لغتنامه دهخدا
متمرق . [ م ُ ت َم َرْ رَ ] (ع ص ) رنگ کرده به مریق یا به زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رنگ کرده به زعفران و گل کافشه . (ناظم الاطباء). جامه ٔ رنگ کرده به عصفر یا زعفران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تمرق
لغتنامه دهخدا
تمرق . [ ت َ م َرْ رُ ] (ع مص ) موی برافتادن و برون آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منه المثل : رویدالغز و یتمرق ؛ ای امهل الغزو حتی یخرج الولد. واصله ان امراءة کانت تغزو فحبلت فذکر لها الغزو فقالت ذلک فذهب مثلا. (منتهی الارب ) (ناظم...
-
احریض
لغتنامه دهخدا
احریض . [ اِ ] (ع اِ) گل رنگ . کافشه . گل کاغاله . گل کاچیره . کازیره . کاجیره . (مهذب الاسماء). کاژیره . عُصفُر. بهرم . بهرمان . مریق . نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی آمده : احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مری...
-
عصفر
لغتنامه دهخدا
عصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نامند و تخم آن قرطم است . (از اقرب الموارد). گل کاجیره که به هندی کسنبه گویند، و جامه ای که ب...