کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مریدی
لغتنامه دهخدا
مریدی . [ م ُ ] (حامص ) حالت و چگونگی مرید. مرید بودن . شاگردی و اطاعت وفرمانبرداری . (ناظم الاطباء). و رجوع به مرید شود.
-
جستوجو در متن
-
meridie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریدی
-
کوچک ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kuča(e)k[']abdāl مریدی که از مریدان دیگر خردسالتر یا تازهکارتر باشد.
-
discipleship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاگردی، مریدی، پیروی
-
devotions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعطیلات، صمیمیت، از خود گذشتگی، وقف، سرسپردگی، پرستش، دعا، تخصیص، مریدی، جانسپار، هوا خواهی
-
devotion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعلق خاطر، صمیمیت، از خود گذشتگی، وقف، سرسپردگی، پرستش، دعا، تخصیص، مریدی، جانسپار، هوا خواهی
-
پرسه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ)(مص ل .) 1 - گردش بیهودة اشخاص بی کار. 2 - رفتن مریدی به دستور پیر در بازارها و کوی ها به گدایی .
-
خرقه از- گرفتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
-
پیرزاده زاهدی
لغتنامه دهخدا
پیرزاده زاهدی . [ دَ زا هَِ ] (اِخ ) نام جد مؤلف کتاب «سلسله ٔ نسب صفویه » و آن تألیف شیخ حسین پسر شیخ ابدال پیرزاده زاهدی است که در عهد شاه سلیمان صفوی بعد از فتح قندهار در سال 1059 تألیف کرده و روابط مریدی و مرشدی اجداد صفویه را با شیخ زاده ٔ گی...
-
دیگجوش
لغتنامه دهخدا
دیگجوش . (اِ مرکب ) طعامی که برای فقیران طبخ میکنند. (ناظم الاطباء). طعامی که صوفی دهد صوفیان دیگر را. ضیافتی درویشان را. طعامی که در خانقاه برای مجموع درویشان کنند و غالباً این در وقتی است که سالک و مریدی نو رابطریقت پذیرند. طعام عام که صوفیان در خا...
-
نان پز
لغتنامه دهخدا
نان پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) خباز. (منتهی الارب ) (دهار). طالم . طاهی . (منتهی الارب ). نانوا. (ناظم الاطباء). آنکه نان می پزد : نقل است که در پیش مریدی حکایت می کرد که در بصره نان پزی هست که درجه ٔ ولایت دارد، مرید برخاست و به بصره رفت آن نان پز را دی...
-
مربی
لغتنامه دهخدا
مربی . [ م ُ رَب ْ بی ] (ع ص ) پرورنده . تربیت کننده . پرورش دهنده : مربی الفضلا محب الاتقیا. (گلستان ). یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را میگفت . (گلستان ).دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضییی به از او آسمان ندارد یاد. حافظ.|| آموزگار. استاد. ...
-
ابویعقوب
لغتنامه دهخدا
ابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) الزیات . یکی از مشایخ تصوف به روزگار جنید. صاحب نفحات الانس گوید: جنید گفت ما با جمعی از اصحاب درِ خانه ٔ ابویعقوب زیات بکوفتیم گفت شما را با خدای تعالی مشغولی نبود که بمشغول گردانیدن من آمدید من گفتم چون آمدن ما بتو ا...
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی است که در قرن دهم هجری متولد شد و پس از فراگرفتن دانش و کسب عرفان بمصر رفت و مریدی شیخ ابراهیم گلشنی را برگزید و پس ازدرگذشت شیخ مزبور یعنی در سال 940 هَ . ق . به روم ایلی بازگشت و بقیت عمر را گاه در ینیجه و...