کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریخنورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Mars rover
مریخنورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سطحنوردی که مخصوص کاوش در سطح مریخ است
-
واژههای مشابه
-
مریخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهرام ۲. آهن، پولاد
-
Mars
مریخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی ازلحاظ فاصله از خورشید، به قطر نصف زمین، که با خاک و غباری سرخ پوشیده شده است و دو قمر شناختهشده دارد متـ . بهرام
-
مریخ
فرهنگ واژههای سره
بهرام
-
مریخ
فرهنگ فارسی معین
(مِ رِّ) [ ع . ] (اِ.) بهرام ، چهارمین سیاره از منظومة شمسی .
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م َ ] (ع اِ) استخوانک نرم اندرونی شاخ دابه . ج ، اَمرِخة. (منتهی الارب ). || سرون درون سرون . (منتهی الارب ). شاخ کوچک درون شاخ . (از اقرب الموارد). سروی سفید که در میان سرو بود. (مهذب الاسماء).
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م ِرْ ری ] (اِخ ) نام ستاره ٔ فلک پنجم از ستاره های خُنَّس و آن را بهرام نیز گویند، منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است . (منتهی الارب ). کوکبی است از جمله ٔ سبعه ٔ سیاره و در آسمان پنجم می باشد. (برهان ). ستاره ای است از خنس ، گو...
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م ِرْ ری ] (ع اِ) مردسنگ . (منتهی الارب ). مرداسنج . (اقرب الموارد). || تیر دراز چهارپره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیر پرتاب . (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب ). || ذئب و گرگ . (از اقرب الموارد). || (ص ) درخت نرم و نازک . (منتهی الارب...
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع اِ) مرداسنگ . || استخوانک نرم اندرونی شاخ دابه . (منتهی الارب ).
-
مریخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) merrix چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی بهنسبت دوری از خورشید؛ بهرام.
-
نَوَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ← نَوَردکاری
-
نورد
لغتنامه دهخدا
نورد. [ ] (اِخ ) نام قدیم شهر کازرون است . (یادداشت مؤلف از المعجم ). از بلادفارس است و قصبه ٔ کازرون است . (سمعانی ). قصبه ای است از نواحی کازرون در خاک فارس . (از معجم البلدان ).
-
نورد
لغتنامه دهخدا
نورد. [ ن َ وَ ] (ص ) درخورنده . (لغت فرس اسدی ص 86) (اوبهی ). درخور. پسندیده . (صحاح الفرس ص 84) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). لایق . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پسندکرده شده . (برهان قاطع). مناسب . (انجمن آرا) (آنندراج ). زیبا. (فر...
-
نورد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاب، چین ۲. پیچنده، لاپیچ ۳. اندوخته، ذخیره ۴. جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد