کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرگ اور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرگ ماهی
لغتنامه دهخدا
مرگ ماهی . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به فارسی ماهی زهرج است . (از فهرست مخزن الادویه ). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند و ماهی آن را بخورد و خودبخود از بیهوشی بر روی آب آید و خودبخود بمیرد. (آنندراج ). سمی است که در آب ریزند و ماهیا...
-
مرگ موش
لغتنامه دهخدا
مرگ موش . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مانند زاج زرد و به عربی رهج الفار و سم الفار و تراب الهالک خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ سم الفار که دوائی است کشنده ٔ موش . (آنندراج ). چون نمک بی مزه سنگی است که زهر است ویژه ٔ موش را. داروی موش ....
-
مرگ آرای
لغتنامه دهخدا
مرگ آرای . [ م َ ] (نف مرکب ) مرگ آراینده . زینت و آرایش دهنده ٔ مرگ . که موجب زینت و آراستگی مرگ است : منت بازیچه ٔ عیسی مکش بهر حیات ارزش مردن بپرس از نفس مرگ آرای من .عرفی (آنندراج ).
-
مرگ آسا
لغتنامه دهخدا
مرگ آسا. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی سردشت و 12هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و مازوج و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی...
-
مرگ آور
لغتنامه دهخدا
مرگ آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) مرگ آورنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه یا آنکه سبب مرگ شود.
-
مرگ ارجان
لغتنامه دهخدا
مرگ ارجان . [ م َ اَ ] (ص مرکب ) مرگ ارزان . مرگ ارژان . واجب القتل . مهدورالدم . مستوجب قتل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : پس از جهت کاری که بر دست وی [ سلمان فارسی ] برفت که بزبان پارسیان مرگ ارجان خوانند یعنی موجب کشتن ، بگریخت و نیارست در ملک عجم بودن...
-
مرگ ارزان
لغتنامه دهخدا
مرگ ارزان . [ م َ اَ ] (ص مرکب ) مرگ ارجان . مرگ ارژان . واجب القتل .محکوم به مرگ . مهدورالدم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مرگ پیچ
لغتنامه دهخدا
مرگ پیچ . [ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی از پیچ ، دستار، و آن چنان باشد که یک پیچ از دستار تاب داده حلقه وار بطرف گوش و گردن می آویزند و آن را مرگ پیچ از آن نامند که دارنده ٔ آن خود را از غایت شجاعت گرفتار مرگ میداند، و این معمول بهادران است . (غیاث ).
-
مرگ زن
لغتنامه دهخدا
مرگ زن . [ م َ گ َ زَن َ ] (اِ) یکی از ماههای فرس . یکی از نه ماهی که ذکر آنها در کتیبه ٔ بیستون از داریوش کبیر آمده است . ترجمه ٔ عبارت کتیبه در این مورد چنین است : اهورمزدا مرا یاری کرد بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آن را به اطاعت در آورد. ما...
-
مرگ ماری
لغتنامه دهخدا
مرگ ماری . [ م َ گ ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران ، مرکب از 150 خانوار که در مانیان و سارک آباد مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
-
بی مرگ
لغتنامه دهخدا
بی مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مرگ ) بی زوال و ابدی . (ناظم الاطباء). که نمیرد. که هرگز نمیرد. لایموت . جاودانی . انوشه . (یادداشت مؤلف ). || عالم بقا. ابدیت : چنان چون بجستی ز یزدان تو جای به بی مرگ برخیز و آنجا گرای . فردوسی .رجوع به مرگ شود...
-
بیابان مرگ
لغتنامه دهخدا
بیابان مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه در بیابان بمیرد و احوالش کسی را معلوم نشود. (آنندراج ). هلاک شده در بیابان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در جهان یا رب بیابان مرگ بادهرکه ما را رهنمون کس کند.ملافوقی (از آنندراج ).
-
خواب مرگ
لغتنامه دهخدا
خواب مرگ . [ خوا / خا ب ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرگ . خواب عدم . خواب جاوید. خواب اجل . (یادداشت مؤ لف ) : خواب مرگ است هین هله بیدار شو.صفی علیشاه .
-
دای مرگ
لغتنامه دهخدا
دای مرگ . [ م َ ] (اِخ ) نام موضعی میان همدان و کرمانشاه و بدین موضع جنگی افتاده است میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله خلیفه ٔ عباسی و سلطان طغرل سلجوقی در 583 هَ . ق . (از اخبارالدولة السلجوقیة ص 177). و نیز رجوع به دای مرج شود.
-
جوان مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) javānmarg کسی که در جوانی مرده باشد.