کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرگ آسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرگ آسا
لغتنامه دهخدا
مرگ آسا. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی سردشت و 12هزارگزی جنوب راه ارابه رو بیوران به سردشت . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و مازوج و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی...
-
واژههای مشابه
-
جونه مرگ،جونم مرگ
لهجه و گویش تهرانی
جوان مرگ .
-
ذلیل مرگ، ذلیل مرگ شدن
لهجه و گویش تهرانی
با خفت مردن
-
perinatal death
مرگ پیراتولدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] مرگ جنین در هفتۀ 28 حاملگی و بعد از آن یا مرگ نوزاد از تولد تا هفتۀ اول پس از آن
-
infant death
مرگ شیرخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] هرگونه مرگ در شیرخواران در بازۀ زمانی تولد تا 12ماهگی
-
maternal death
مرگ مادر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] مرگ مادر بدون در نظر گرفتن علت آن در حین بارداری یا 42 روز پس از خاتمۀ بارداری
-
mortido
مرگمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانکاوی، کارمایۀ روانی مرگ و تخریب و خودتخریبی که در پرخاشگری نمود مییابد
-
neonatal death
مرگ نوزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] مرگ کودک زندهمتولدشده از زمان تولد تا 29 روزگی
-
فرشته ٔ مرگ
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ مرگ . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ م َ ] (اِخ ) عزرائیل . فرشته ٔ جان ستان : یارب ار فانی کنی ما را به تیغ دوستی مر فرشته ی ْ مرگ را با ما نباشد هیچ کار. سنائی .رجوع به عزرائیل و فرشته ٔ جان ستان شود.
-
پیش مرگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) 1 - کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی ، فدا. 2 - کسی که پیش از پادشاه ، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود.
-
جهان مرگ
لغتنامه دهخدا
جهان مرگ . [ ج َ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیای نیستی . عالم مادی .
-
پیش مرگ
لغتنامه دهخدا
پیش مرگ . [ م َ ] (ص مرکب ) که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان .- پیش مرگ شدن کسی را ؛ برخی او شدن . فدای او شدن . پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن . تصدق او رفتن : الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن .
-
جامه ٔ مرگ
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ مرگ . [ م َ / م ِ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کفن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : تا یکی گردید شمشیر و سنانت دست راخصم را بر تن زره شد جامه ٔ مرگ از خطر.تأثیر (از بهار عجم ) (از آنندراج ).
-
زره مرگ
لغتنامه دهخدا
زره مرگ . [ زِ رِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باسک است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).