کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرکب از مواد مصنوعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
blended threat, blended exploit
تهدید مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] عملی شامل چند شیوۀ تهاجم برای تشدید آسیبرسانی متـ . حملۀ مرکب blended attack
-
complex sentence
جملۀ مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جملهای که یک بند پایه و دستکم یک بند پیرو دارد متـ . جملۀ ناهمپایه
-
combined warfare
جنگ مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] جنگی که دو یا چند کشور متحد در اقدامی هماهنگ برای دستیابی به اهداف مشترک به آن مبادرت میکنند
-
compound helicopter
بالگَرد مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بالگَردی که دارای وسیلۀ رانش، معمولاً فن(fan) توربینی و جت توربینی، و چرخانۀ بالابرنده است
-
combined footing
پِی مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] چند پِی مرتبط با هم که بار چند ستون را تحمل کنند
-
blended attack
حملۀ مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← تهدید مرکب
-
جعل مرکب
لغتنامه دهخدا
جعل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ) مقابل جعل بسیط. رجوع به جعل بسیط شود.
-
تب مرکب
لغتنامه دهخدا
تب مرکب . [ ت َ ب ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمی مرکبه . آن است که سبب تب دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر). رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جاهل مرکب
لغتنامه دهخدا
جاهل مرکب . [ هَِ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دژآگاه . (یادداشت مؤلف ). آنکه علم وی با واقع مطابق نباشد. آنکه گمان بردکه چیزی را میداند و بواقع آنرا نمیداند. قسیم جاهل بسیط، که جهل وی مطلق است و اصلاً جاهل بچیزی است .
-
قیاس مرکب
لغتنامه دهخدا
قیاس مرکب . [ س ِ م ُ رَک ْ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) چون قیاسات بسیار بر اثبات یک حکم مجتمع شود آن را مرکب نخوانند، بلکه قیاسات مرکبه آن را گویند که نتایج بعضی مقدمات بعضی باشد تا به آخر یک مطلوب حاصل آید و چون هر قیاسی را دو مقدمه ...
-
فلک مرکب
لغتنامه دهخدا
فلک مرکب . [ ف َ ل َ م َ ک َ ] (ص مرکب ) بلندمرتبه . والامقام . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مرکب راندن
لغتنامه دهخدا
مرکب راندن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن مرکب . به حرکت درآوردن مرکوب . اسب راندن : به یغما ملک آستین برفشاندوز آنجابه تعجیل مرکب براند. سعدی .و رجوع به مرکب دوانیدن شود.
-
مرکب ساختن
لغتنامه دهخدا
مرکب ساختن . [ م َ ک َ ت َ ](مص مرکب ) برنشست قرار دادن . وسیله ٔ سواری ساختن . اقتعاد؛ ستور را مرکب خویش ساختن . (المصادر زوزنی ).
-
مرکب ساختن
لغتنامه دهخدا
مرکب ساختن . [ م ُ رَک ْ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) تهیه ٔ مرکب کردن . دوده و سیاهی دوات درست کردن . || ترکیب کردن . پیوستن . پیوند دادن : ده انگشتت مرتب کرد بر کف دو بازویت مرکب ساخت بر دوش .سعدی (گلستان ).
-
مرکب گرفتن
لغتنامه دهخدا
مرکب گرفتن . [ م َ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اسب یا ستور زینی برای سواری خود اختصاص دادن . امتطاء. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).