کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرکبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرکبه
لغتنامه دهخدا
مرکبه . [ م ُ رَک ْ ک َ ب َ ] (از عربی ص ، اِ) رجوع به مرکب و مرکبة و مرکبات شود.- اعضای مرکبه ؛ اعضای آلیه . رجوع به «اعضاء» و «آلیه » شود.- حمی مرکبة ؛ تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر).- قضیه ٔ مرکبه ؛ عبارت از قضیه ٔ موجبه ای اس...
-
واژههای مشابه
-
مرکبة
لغتنامه دهخدا
مرکبة. [ م ُ رَک ْ ک ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرکب . مرکبه . ج ، مرکبات . رجوع به مرکب شود.
-
اجرام مرکبه
لغتنامه دهخدا
اجرام مرکبه . [ اَ م ِ م ُ رَک ْ ک َ ب َ/ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفةالطبایع باشند.
-
اعضاء مرکبه
لغتنامه دهخدا
اعضاء مرکبه . [ اَ ءِ م ُ رَک ْ ک َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعضاءِ آلیه که اسم کل بر جزء آن صادق نیاید. و آنرا اعضاءِ آلیه نیز گویند. مقابل اعضاءِ مفرده . (از بحر الجواهر). رجوع به اعضاءِ آلیه شود.
-
جستوجو در متن
-
آگن
لغتنامه دهخدا
آگن . [ گ ِ] (پسوند) در کلمات مُرکبه ، مرادف آگین . گن . گین .
-
سنجرینا
لغتنامه دهخدا
سنجرینا. [ ] (اِ) معجونی است و از ادویه ٔ مرکبه ٔ قویه است . (یادداشت مؤلف ).
-
مسوحا
لغتنامه دهخدا
مسوحا. [ م َ ] (ع اِ) ادهان مرکبه . مسوحات . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
آشور
لغتنامه دهخدا
آشور. (نف مرخم ) در کلمات مرکبه مثل دویت آشور و تنورآشور، مخفف آشورنده است ، یعنی بهم زننده .
-
آلوس
لغتنامه دهخدا
آلوس . (اِ) در کلمه ٔ مرکبه ٔ چشمالوس ،آغیل در چشماغیل است . و چشمالوس ، دیدن بگوشه ٔ چشم باشد، بخشم یا بناز.
-
پروازی
لغتنامه دهخدا
پروازی . [ پ َرْ ] (حامص ) مانند مزیدی مؤخر در کلمه ٔ مرکبه ٔ بلندپروازی آمده و آنرا چون اسم مصدری ساخته است .
-
اعضاء مفرده
لغتنامه دهخدا
اعضاء مفرده . [ اَ ءِ م ُ رَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خلاف اعضاءِ مرکبه . و آنها عبارتند از: استخوان غضروف ، عصب ، رباط، وتر، ورید، شریان ، غشاء، گوشت احمر، پیه ، چربی ، غدد، پوست ، ناخن ، دشبد و مو که آنها را سبیط و متشابه الاجزاء نیز گویند ...
-
قباد
لغتنامه دهخدا
قباد. [ ق ُ ] (پسوند) در آخر اسماء مرکبه ٔ امکنه آید: ابزقباد. خسروسادقباد. فیروزقباد. شادقباد. بزقباد. بهقباد. شهرقباد. رستقباد. استان لبهقباد. روستقباد.
-
قرابادین
لغتنامه دهخدا
قرابادین . [ ق َ ] (معرب ، اِ) علم به ماهیت و خواص ادویه ٔ مفرده و مرکبه . (ناظم الاطباء). || هوالادویةالمرکبة و قیل هو معرب کرابادین . (بحر الجواهر).