کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مريخي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مريخي
معنی
مريخي , اهل کره مريخ
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مريخي
دیکشنری عربی به فارسی
مريخي , اهل کره مريخ
-
واژههای مشابه
-
مریخی
لغتنامه دهخدا
مریخی . [ م ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به مریخ . || از مریخ . || داری صفات مریخ : ور بود مریخی خونریزخوجنگ و بهتان و خصومت جوید او. مولوی .خشم مریخی نباشد خشم اومنقلب روغالب و مغلوب خو. مولوی .|| نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه ).
-
مریخی
دیکشنری فارسی به عربی
مريخي
-
جستوجو در متن
-
marigenous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریخی
-
myricylic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریخی
-
اهل کره مریخ
دیکشنری فارسی به عربی
مريخي
-
myrmecophobic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مبارزه با مریخی
-
martians
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریخی ها، اهل کره مریخ
-
sickliest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریخی ترین، رنجور، بیمار، ناتوان، ناخوش
-
martian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مریخ، اهل کره مریخ، مریخی
-
martial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رزمی، نظامی، جنگی، لشکری، جنگجو، مریخی
-
خونریزخو
لغتنامه دهخدا
خونریزخو. (ص مرکب ) سفاک . آنکه عادت بکشتار دارد. آنکه او را خوی کشتار است : ور بود مریخی خونریزخوجنگ و بهتان و خصومت جوید او.مولوی .
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. (اِ) خصلت . (بحر الجواهر). سجیه . (منتهی الارب ). سرشت . طبیعت . نهاد. طبع. مزاج . (از برهان قاطع)(از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : ملول مردم کالوس و بی محل باشندمکن نگارا این خو وطبع را بگذار. ابوالمؤید بلخی .بسان پلنگ ژیان بد بخوی نکردی...